کتاب " ناطور دشت " فصل بیست یک خواهر هولدن فیبی در مورد یک فیلم ی که دیده برای هولدن توضیح میده قصه ای فیلم در مورد یک پزشک که بچه های چلاق رو پتو میکشه روی سرشون و اونا رو خفه میکنه پلیس اونو بازداشت میکنه و دادگاه به حبس ابد میده بهش و بچه ها هرشب به دیدن دکتر می آند و ازش تشکر میکردن بخاطر اینکه راحت شون کردن ... کاشکی منم خودم رو راحت میکردم همون پنجشنبه چند هفته ای که پیش که تیغ دستم گرفته بودم و جرات نکردم خودم رو راحت کنم ... یا کسی میتونست منو راحت کنه ... خسته شدم از درد کشیدم ... از درد کشیدم ... بعد که فکر کردم که بمیرم چی میشه ؟ هان !؟ هیچی ؟ یکسری از ادم های که الان زنده ام و هیچ سراغی از من نمیگیرند میآند ازم خوبهام :-) و اینکه قدر اذیت شم و جون بودم میگند و در حد یک عجب یک وای ... آره تا زنده ام هیچ کدوم سراغی ازم نمیگیرند نه پول میخوام و نه اینکه ترحم فقط یک سراغ گرفتند حتی با یک مسیج خالی ... بی خیال ... تنهایی و درد کشیدن به تنهایی به درد کشیدن ... باید جرات میکردم تمام میکردم همه چیزرو ....
پارسال اوایل سال کتاب ( یک عاشقانه آرام - نادر ابراهیمی) رو گرفتم و خوندم ولی من هیچی ازش نفهمیدم. اتوی اینترنت جستجو کردم کردم فهمیدم کتاب عاشقانه بوده برا همین نفهمیدمش! اون قسمت از مغزم کار نمی کنه.یعنی یک زمانی کار نمیکرد یعد یک مدت کار افتاد ولی الان تعطیل ش کردم ...
,وقتی هم فیلم عاشقانه میبینم هیچ حسی ندارم و بخدا میگم عشق و دوست داشتن و دوست داشته شدن مال آدم های سالم ه نه مال ما چلاق هاست ... رفتم کلی راجع به عشق جستجو کردم کردم که بفهمم اصن چی هست. که الان میخوام حاصل تحقیقاتم رو در اختیارتون بذارم.
عشق سه تا عامل داره. منظورم اینه که شما باید دارای سه ویژگی باشید تا بهتون بگن عاشق و اگه یکی از این ویژگی ها نباشه، عاشق نیستید.
۱ - ویژگی اول صمیمیت هست. حالتیه که به اون آدم از خصوصی ترین مسائلتون می گید و یا وقتی مسئله ای پیش میاد به اولین کسی که دوست دارید بگید، اون آدمه.
۲- ویژگی دوم میل ج.نس.ی هست. یعنی باید دلتون بخواد که با اون آدم آره. توضیح نمی دم چون ماشالا خودتون بیشتر از من واردین.
۳ - ویژگی سوم برنامه ریزی مشترک برای آینده هست. باید یک سری برنامه برای آیندتون داشته باشین که اون آدم هم توی اون برنامه باشه.
هرکدوم از ویژگی های بالا رو نداشته باشین، این مثلث کامل نیست و شما عاشق نیستید.
اگر فقط ویژگی اول رو داشته باشین، یعنی فقط اون آدمو دوست دارید.
اگر فقط ویژگی دوم رو داشته باشد، حستون فقط هوسه.
و اگر فقط ویژگی سوم رو داشته باشید. . . خب اصلا امکان نداره که فقط ویژگی سوم رو داشته باشین. یعنی نه دوسش دارید و نه اون داستان. اونوقت میخواید برنامه بریزید واسش؟ مغزتون چی میگه اخه؟
حالا درک میکنم که داستان من و مرجان عشق نبود فقط و فقط یک حسی احمقانه و ترحم انگیز برای فرار از تنهایی هم از جانب من و هم از جانب اون ...من اجتماعی نیستم.
اصلاً نمیتوانم اجتماعی باشم.
شاید هم با اجتماعی بودن دشمن هستم.
سینما، محل زندگی اجتماعی نیست. محل تنهایی است.
جایی که همه کنار هم در سکوت مینشینند و فیلم میمبینند.
مدرسه، جای زندگی اجتماعی نیست. جای تنهایی است.
جایی که همه ساکت هستند و معلم با همه حرف میزند.
جایی که تو فقط یک تیک در فهرست حضور و غیاب هستی،
یا عنوانی برای یک گزارش که در آخر فصل، به پدر و مادرت ارائه میشود.
خیابان جای اجتماعی بودن نیست.
جایی است که اگر به غریبهای لبخند بزنی، با تعجب نگاهت میکند.
رانندگی یک فعالیت اجتماعی نیست.
ماشین، زرهی فلزی است که بر تن میکنی تا به رقابت با دیگران بروی.
اگر تو هم مثل من اجتماعی نیستی،
بیا با هم بنشینیم. این کلوچه ها را بخوریم. بگوییم و بخندیم و لذت اجتماعی نبودن را تجربه کنیم!
وایز بلومن
پس نوشت: کلا اجتماعی بودن خوب نیست. تنها بودن بودن ِ خیلی بهتر ِمخصوصا برای یک آدم چلاق و زشت که هر کی اطراف ش باشه را افسرده و دیوانه میکنه ....
میگه تو چرا ازدواج نمیکنی
میگم اینا همشون پورشه سوار میخوان
قد بلند میخوان بچه مایدار میخون
منم هیچکودومشون نیستم انصراف دادم
پس نوشت: برگرفته از صفحه گوگل پلاس سیامک
پس نوشت:بعلاوه یک آدم سالم که چُلاق ِ نباشه و افسرده نباشه و کسیو افسرده و دیوونه نکنه... کسی که باهاش شاد و خوشحال باشند....
هر چند وقت یک بار یک فیزیوتراپ ورزشی میآید خونه به مامان ورزش میده امروز اومده از صبح کُلی ِ ورزش داد به مامان منم دید گفت یک پای میهمان داری که پای چلاق ت ِ و یک پای میزبان ( حمال) که پای سالم ت جور پای حمال تو میکشه همین موضوع باعث شده پای سالم ت Hyper ( هایپر) موقع ایستادن پای سالم ت ِ خَم ِ شده و کمرت هم بصورت قوز تبدیل شده است...گفت اگر میخواهی دردت کمتر بشه باید همه ی ایناها خوب بشه و جبران بشند که حدود چهار تا پنج سال طول میکشه تا خوب بشه... من چیزی نگفتم ساکت شدم هیچی نگفتم... اونم به مامان گفت مَحل ِ ش نذار که حالا نمیخواهد ولش کن... منم چیزی نگفتم... آخه پول ش زیاد میشه سه، چهار میلیون میشه هنوز سر عمل های جراحی پام داداش تیکه میندازه... مهم نیست نهایتاً میفتم میمیرم تموم نمیخواهم هفتاد، هشتاد سال عمر کنم... نهایتا شدیدا میچسبم به برنامه نویسی کار پیدا میکنم حتما پول ش دربیآد... فقط امیدوارم زمین گیر نشم... مامان جان هم چندین چند بار به دکتر گفت موقع تولد این ( یعنی من) اینجوری شده که مهره دنبالچه ش ایراد پیدا کرده... بی خیال... به قول دکتر محل م نذارنند... بمیرم راحت بشم...
پس نوشت:برای یک آدم معلول و چُلاق ِ که توی غارتنهایی ش زندگی میکنه هیچ جایی توی دنیا بهترین جا برای زندگی کردن نیست بجز غارتنهایی ش... فقط غارتنهایی
تو پولدارتر از منی
لباس های گرانقیمت می پوشی
و با ماشین، هر کجا دوست داشته باشی می روی
من اما کافیست هوا ابری شود،
به مترو نرسم
و یا زور تلفن ام حتی به تک زنگ نرسد
آنوقت تنها می شوم،تنها می مانم
و مدام غصه می خورم
دوست داشتن ات مثلِ بوسیدنِ ماه است
من هیچ وقت نمی توانم ماه را ببوسم!
| بهرنگ قاسمی - تلسکوپی که تو را رصد می کرد شکست |
پس نوشت: اوضاع بدتر میشود زمانی که به بی پولی ات چُلاق ِ بودن و زشت بودن هم اضافه شود... و افسرده و منزوی و دیوانه میشوی و به غارتنهایی خودت پناه می بری
یعنی دل کسی هم برای من تنگ میشه؟ که سراغی از من بگیره؟ چرا باید دل کسی برای من تنگ بشه؟ مگه من کی ام؟ یک آدم چلاق زشت ِ که باعث افسردگی و دیوانگی آدم های سالم میشم...
امشب حالم خوب نیست هم جسمی و هم روحی... نمیدونم چمه؟ از درد از تنهایی از این زندگی مزخرف خسته شدم....
دراز کشیده ام تو تختم... لعنت به این درد مزخرف....
امشب هم مثل دیشب بیدارم از درد...