تنهاترین پسر دنیا

تنهاترین پسر دنیا

دل نوشته های تنهاترین پسر دنیا
تنهاترین پسر دنیا

تنهاترین پسر دنیا

دل نوشته های تنهاترین پسر دنیا

خیال پردازی نکن

چرا بازم خیال پردازی؟  تو هنوز جاوااسکریپت یاد نگرفتی و بعد خیال پردازی میکنی که API گرفتی از یه سایت تیکیت فروشی سینما؟  بعد داری پیاده سازی میکنی با reactjs؟  هان؟  بعدش خسته میری یه چهارشنبه شرکت  برنامه نویس آقای پویا ح ازت میپرسه چرا اینقدر کسل ِ هستی براش تعریف میکنی؟  نه بی خیال شو فعلا فقط مباحث ویژه! و تموم کردن برنامه نویسی html و css

کتاب و سینما ... پست به روز رسانی شده است

دیشب اینقدر عصبی و ناراحت بود و هیچ کس نبود باهام حرف بزنه و باهاش حرف بزن شاید بتونه ارومم کنه اما نشد که نشد نشسته فیلم " ظاهر و باطن " " لینک به وبلاگ خودم " رو دیدم بعد از فیلم به خودم گفتم اگه اینجوری باشه غم سکان زندگی منو گرفته و شادی به دره فراموشی رفته و این اتفاق در لحظه تولد افتاده ...

صبح ساعت 8:30 بیدار شدم و رفتم کارهای بانکی که بابا داشت رو انجام دادم با خود بابا بعدش کار بانکی تموم شد ازش خداحافظ کردم و بی هدف شروع کردم به راه رفتن و توی فکر و خیال و اعصاب خورد کنی خودم بودم یکدفعه دیدم جلوی سینما و ساعت 10:30 و فیلم 50 کیلو آلبالو بلیط گرفتم و رفتم توی سینما همه با دوست پسر و دوست دخترشون اومده بودن فقط من و یک اقا و یک پسر تنها بودیم ... فیلم جالبی بود ( البته صحیح تر این که بگم فیلم های جالب دیدم ... آخه توی تاریکی چی میبینه و چه فکر میکنه که دستش توی مانتو دختر مردمه ) بهرحال بعد فیلم دوباره ئیاده راه افتادم سمت خونه که دورتر برسم خونه تا نخوابم حرف بشنم از مامان و بابا ... قبل از اینکه برم خونه برای خودم یک هندزفری خریدم برای اهنگ گوش دادن این اولین خریدم با حقوقم ...
اومدم خونه خوابیدم ناهارخوردم موقع ناهار گفت یکی دوستی از دوستی های قدیمی ش زنگ زده و اونم موضوع کار( مامان و بابا بابت کار من به هرکسی که میرسند میگن ... برای اینکه فکر میکنند من مهمترین دغدغه کار و ازدواج در صورتیکه که دغدغه های من چیز دیگه ست )  منو گفته دوست ش هم به بابا گفته فردا و یا پس فردا بهت زنگ میزنم سمت دروازه دولت یک دوستی هست باهاش حرف میزنم در مورد پسرت ... خبرت میکنم ... کمی دراز کشیدم توی تختم خوابم نبرد ...
خطا کردم بی دلیل و بدون هیچ چیز خواستی شاید بخاطر چیزی های که توی سینما دیدم ... یا تو  راه برگشت ....

میخواهم کتاب بخونم چهار کتاب دارم تویی موبایلم یک  " قلعه حیوانات " " زندگی نامه استیو جابز " " آب نبات چوبی "  " راهنمای ب$ی$خ$%د$%^ایان " از اول سال تا حال کتاب " لافکادیو " رو خوندم با خودم قول و قرار گذاشتم امسال بیشتر از هر سال دیگه ای کتاب بخونم ... تازه بجز اینها یک سری کتاب هم دارم تویی وسایلمه توی زیرزمین که اکثرا رو نصف خوندم و رها کردم ....