تنهاترین پسر دنیا

تنهاترین پسر دنیا

دل نوشته های تنهاترین پسر دنیا
تنهاترین پسر دنیا

تنهاترین پسر دنیا

دل نوشته های تنهاترین پسر دنیا

یاد بگیر

پیمان ح مدیر بازرگانی اومد میگه چی ما. کردی فکر هاتو کردی؟  در مورد مواردی که حرف زدیم من کارهای که بلد هستم و میتونم انجام بدم رو لیست کردم و  روزهای که دانشگاه هستم همین

اووووووووف

فردا نَرم ِ سر کار خیلی بهتره، کاری که خبری از حقوق نیست!!!!! گرچه تو خونه هم باشی کاری نمیکنم بجز خودارضایی و بازی کردن با موبایل همین و بس … 

به مامان خانم و باباخان گفتم از دانشگاه دارنند اخراج م میکنند... باباخان از کاظمین زنگ زده میگه تو مگه نباید 20 شهریور ثبت نام میکردی ؟ یعنی به مامان خانم میگفت مامان خانم هم همون رو برام ترجمه میکرد !!!! هیچی دیگه بهشون گفتم تامام

مامان خانم بعدازظهر  با تبلت علائم بیماری کبد چرب رو میخوند ؟ نمیدونم چند روز پیش رفته روضه خونی یه دکتر براشون منبر رفته از علائم بیماری کبد چربی سخنرانی کرده !!!! هیچی ؟ نمیدونم چرا من فقط همه ی علائم شو داشتم  !!!! خب کم کم باید آماده ای مرگ بشم !!!!



صبح اگر حوصله ام شد برم دانشگاه ببینم چه خبر هست ؟ 


جرات

منم تو سال های که دانشگاه رفتم و میرم نه عاشق کسی  شدم نه کسی عاشق من شد نه با کسی دوست شدم چرا؟ چون هر از کی خوشم اومد جرات نکردم بهش بگم؟ آخه کی با یه آدم چلاق و زشت دوست میشه؟ و اون ها پفیوز ( ‌خوشگل ) مسلماً تنها نبودند و نیستند

دانشگوه

هیچ دارم میرم دانشگاه به مصطفی نون هم زنگ زدم جواب نداده!؟  کار قبلی هنوز هم بمن زنگ می‌زنند برای پیگیری بلیط مسافرها!؟  حالا من از اونجا رفتم بمن چه!؟ 

نمیخوام

حوصله دانشگاه رفتن ندارم سرکار  هم نرفتم مصطفی نون هم زنگ زد ولی جواب شو ندادم فقط دلم میخواد توی این هوا بخوابم همین و بس  لَشِ کن 

دلخوری دوست

احساس میکنم یکی از بچه های همکلاسی دانشگاهم بخاطر یه شوخی که فقط میخواستم از دمغی درش بیارم ناراحت شده میخواهم بهش زنگ بزنم و باهاش حرف میزنم فقط میترسم وقت خوبی نباشه صبح تا حالا میگم یه چند دقیقه دیگه شده الان بهش زنگ بزنم ضایع است یا بذارم فردا صبح ؟ احتمال زیاد بذارم فردا صبح زنگ بزنم !

گمونم جدی، جدی آقا نادری از دستم ناراحت شده بخاطر شوخی از آن شب به این ور خبری ازش نیست؟  لعنت به من و این شوخی مسخره ام دوباره یکی باهات صمیمانه و دوستانهی برخورد کرد سوءاستفاده کردی

گزارش امروز دانشگاه

توی این چند مدت کوتاهی که میروم دانشگاه با یک پسر ترم بالای آشنا شدم که برنامه نویس حرفه‌ای چندبار بیشتر توی محوطه دانشگاه ندیدمیش امروز که لب تاپ برده بودم توی سایت دانشگاه نشستم و داشتم آهنگ گوش میدادم زد روی شانه ام و گفت وقت تو هدر نده یکسری فیلم آموزشی بهم داد و گفت کار کن طراحی سایت حرفه‌ای گفت هم برای ترم سوم و هم برای کار پیدا کردن،گفت جاوا رو هم راهنمایی ت میکنم برای یادگیری چیکار کنی. 


نمیدونم چرا بعضی از آدم ها اینقدر خوب و با محبت هستند و بعضی ها هم برعکس که آدم ِِ از همه ی آدم های اطراف متنفر میشم. 

منم شروع کردم به کار کردن با فیلم های آموزشی به امید خدا قصد دارم هر وقت آزاد پیدا کردم بشینم به دیدن فیلم ها. 


امروز فقط بعدازظهر کمی سایت های که نباید برم رفتم که ایکاش نرفته بودم کمی با خودم ور نرفتم اما خطا نکردم اما بعد امروز روز سوم پاکی همین جور باید ادامه پیدا کند دعا کنید برام... 



داستان کوتاهی از زندگی من

دو نامه در صندوق پستی‌اش بود، بدون برنامه یکی را باز کرد و کم مانده بود از خوشحالی سکته کند.برنده‌ی جایزه‌ی ۵۰۰هزار دلاری لاتاری شده بود.

برگشت به خانه تا با تلفن به خانواده خبر برنده شدنش را بدهد و حین گفتن خبر برنده شدن نامه‌ی دوم را باز کرد، جواب آزمایش سرطان خونش مثبت بود.



برگرفته از صفحه گوگلپلاس Wickie Gattuso

+در همین حد بدشانس و خوش هستم خوشی با یک درد مضمون همراه... خوشحالی اینکه دانشگاه میرم اما درد هست درد پا