تنهاترین پسر دنیا

تنهاترین پسر دنیا

دل نوشته های تنهاترین پسر دنیا
تنهاترین پسر دنیا

تنهاترین پسر دنیا

دل نوشته های تنهاترین پسر دنیا

من آدم بدی هستم

" من آدم بدی هستم " این هی توی ذهنم تکرار میشه . من امشب باعث شدم کسی آرزوی مرگ کنه. خیلی از خودم متنفر شدم . چقدر بد آدم نفهمه و کسی رو آزار بده . " من آدم بدی هستم "
چقدر بدتر که این کار ناخواسته باشه نه بهتر که مثل قبلاً رفت توی غار تنهایی، جایی که فقط خودم هستم و خودم و هیچ کس دیگه ای نیست. ( کتاب، پویان " دوست خیالی "، لب تاپ و موبایل و خودم) دیگه باعث آزار کسی نمیشم. دیگه کسی هم باعث آزار من نمیشه.

دوست خیالی پویان

  سلام دوست من 

" سلام دوست من "

جمله ی ضایع و زشت ِ 

شاید باید یک اسم بهت ِ بدم ِ. 

یک اسم خوب و خوش لحن... 

مثلا مثل پویان... 


ولی این یک اشتباه جبران ناپذیر ِ 

تو فقط توی ذهن و سر و دنیایی خیالی و وهم انگیز من هستی... 

ما باید اینو یادمون باش ِ.... 



خیلی جالب ِ دارم با دوست خیالی م حرف میزنم... دوست ِ که توی دنیای خیالی م ساختم برای فرار از تنهایی... 

بغض نوشت به پویان

سلام دوست جونی عزیز پویان جان 


امشب توی مغازه سر شبی مغازه شلوغ شد خانم میم یکی از شاگرد های مغازه ست اومد کمک من و داداش موقع حساب کردن یکدفعه بدون هیچ گونه قصدی و اتفاقی دست ش خورد پُشِت ِ دست من از آون موقع تا حالا دستم همون تیکه میسوزه اینگار قاشق داغ گذاشتند یکدفعه تمامم بدنم خیس عرق شد هنوز که چند ساعت ِ گذاشته هنوز همون تیکه دستم میسوزه... لعنتی به این وضعیت... تا حالا چنین چیزی را تجربه نکرده بودم حالم اصلا خوب نیست... به محض ی که اومدم خونه رفتم حموم و رفتم زیر دوش آب سرد با لباس وایسادم و زار زار گریه کردم... لعنت به این زندگی بد و تخمیم... چرا این جوری شدم... چرا دستم میسوزه... پویان جان لطف جواب مو ببر... 

کاشکی میتونستم دیگر مغازه نرم... این همه رعایت میکردم آخر نشود نابود شدم از درون دارم میسوزم...


پس نوشت : دفترچه یادداشت روزانه مورخه 21 شهریور 94