یک نرمافزار بلک لیست از مایکت دانلود کردم [ لینک دانلود نرم افزار ] و شماره پسرخاله ها و خاله ها و دایی رو توش بلاک کردم اینا وقتی که دلشان می خواهند با آدم در تماس اند در بقیه مواقع پاسخ گو نیستند بالاخص پسرخاله ها
+ راستی خاله از روستا اومده توی این مدت که من ماهشهر بودم چشم شو عمل کرده آب مروارید آورده الان آمده صبح بره دکتر پانسمان چشم شو باز کنه نُه ِِ تا بچه داره یکی شون نیمودن باهاش حسابی شاکی... الان سر همین موضوع مامان منو صدا یک گوشی و کُلی نصیحت م کردم و گفت هنوز سر جر و بحث که ما پارسال، پیارسال ها باهام داشتیم هنوز بهم میگند رضا باهات بَدِ حرف زد ولی خودشان دنبال مادرشون نیمودند... بلاک کردم اینا رو که هیچ وقت نخواهم باهاشون دم خور بشم آدم های که تا زمانی که بتونی براشون یک کار حتی کوچک انجام بدی جواب سلام تو میدن.
+ امیدوارم درد پام که بخاطر عصبی بودنم بخاطر حرف های مامان بیشتر شده بذار بخوابم چون صبح باید ساعت شش بیدار بشم و هفت ربع کم از خونه بزنم بیرون...
+ تایمر پاکی را از ساعت دوازده امشب بازم راه انداختم امیدوارم این بار مرتبه آخر باشه که صفرش میکنم
به مامان میگم حالم خوب نیست درد دارم میگه منم که مامانتم درد دارم و حالم اصلا خوب نیست...یعنی هروقت بهش میگم جوابم این رو میده نمیدونه که من فقط ۲۷ سالمه و این همه درد کشیدم و پنجاه و خورده ای سالشه...لعنت به این زندگی نکبتی
زن داداش و پدرش و مادرش با هم امروز صبح زود رفتند اصفهان که برند دکتر.... پس حالا حالا تا زمانیکه اونجانند بابا برگردد نیست... مامان هم حالش خوب نیست و دکتر هم کلی براش دارو و ورزش تجویز کرده و استخر و ورزش تویی استخر.
مامان موقع به دنیا آمدن من مهره دنبالچه اش تِرَکِ ورداشته و همیشه از وقتی که من یادم میاد درد داشته و منو آه ِ و نفرین کرده...
قبل از اینکه من به دنیا بیام یک بچه ای دیگه هم مامانم حامله بوده که اون سقط شده بعضی وقتها فکر میکنم چه شانسی آوردم که اون نیست چون شاید وضعیت من بدتر از وضع الان بود....
چند روز پیش برای دردش کمرش رفته دکتر و دکتر هم براش استراحت مطلق و یکسری ورزش و یکسری دارو و لازم برای ورزش کردن ش داده... حالا بابا باید از اینجا بره اصفهان براش این وسایل رو آماده کنه و من اینجا بمونم تا برگرذه....