تنهاترین پسر دنیا

تنهاترین پسر دنیا

دل نوشته های تنهاترین پسر دنیا
تنهاترین پسر دنیا

تنهاترین پسر دنیا

دل نوشته های تنهاترین پسر دنیا

زندگی یا یک ماجراجویی پر ریسک است یا هیچ!

دیشب توی سایت طرفداری فوتبال تحلیلی میخوندم در مورد بازی فینال جام حذفی فوتبال 99-00 بین تیم های استقلال تهران و فولاد خوزستان که نویسنده تحلیل معتقد هست که استقلال باخت بخاطر اینکه ریسک نکرد !!! اما برای من جالب ترین قسمت متن نقل قولی بود که از یک نویسنده و فعال سیاسی آمریکایی به نام هلن کلر آورده بود آخر مطلب ش 


امنیت تقریبا مفهومی خیالی است. در طبیعت، چیزی به این نام وجود ندارد؛ همان طور که بشر هم چنین چیزی را در زندگی‌ اش تجربه نمی‌کند. پرهیز از خطر در بلندمدت فرقی با قرارگرفتن در معرض آن ندارد. زندگی یا یک ماجراجویی پر ریسک است یا هیچ!


میگه زندگی یک ماجراجویی پر ریسک هست یا هیچ چیز دیگری نیست گویی زندگی نکرده ای !!! منهم در زندگیم این طوری هستم که باید همه چیز عالی باشه و بی نقص باشد ( البته نه ماجراجویی پر ریسک طور ) بخاطر همین عالی بودن و بی نقصی خیلی کارها رو رها کرده و زندگی م شده هیچ یک هیچ بزرگ !!!! منکر ریسک های که به زعم خود ریسک بوده نمیشه !!! مثل خواستگاری از فاطمه میم مطلقه و یا رابطه لانگ دیستنس با مرجان سین !!!! یا ریسک عمل جراحی که سال 89 انجام داده ام ولی چیزی دیگری به ذهنم نمیرسه !!! به نظرم آدم باید به وقت ش ریسک کند و ریسک ی که بتواند زندگی شو رو هیجان انگیز تر کند هیجانی مثبت و رو به جلو !!!! شاید زندگی کردن خودش یه ماجراجویی پر ریسک باشه !!!! چه کسی این رو میدونه !!!!

خجالت بکش

این قدر احمقی که اون حرف هارو به " فاطمه میم مطلقه  " بزنم  که این جواب هارو بشنوی، هان!  اگه دلت میخواهد تحقیر بشی و خورد بشی راهی دیگری هم هست اصلاً احتیاج نیست که این کار رو بکنی. ( مثل بششوی یه برده یه میلف پفیوز ( خوشگل ‌) توپول) 

که امشب یادش بیفتی ناراحت بشی و بغض کنی خجالت بکش 

درست باید به حرف قلب ت گوش بدی اما بعضی وقتها فقط باید گوش بدی یعنی عمل کردن به حرف ش حماقت میفهمی یا باید این بلا سرت بیاد که کاملا درک کنی.

کسی میدونه چرا ؟

چرا من اینقدر فکر و خیال میکنم ؟ هان ؟ یک ساعت ، یک ساعت و نیم دور خونه تاب میخورده ام و با خودم حرف میزده ام !!!! من برزگ یه طایفه در نقش ناجی اون طایفه !!!! چرا ؟ 

یک دفعه حواسمو جمع و جمع کرده ام عرض نیم ساعت کارهامو راست و ریست کرده ام !!! و رفته ام ریش و سیبل هامو زده ام و دوش گرفته   آدم ه شدم برای فردا صبح که میخوام برم شرکت !!! فقط نمیدونم چرا توی اتوبوس و زیر دوش یاد فاطمه میم مطلقه افتاده ام آخه سال 95 تابستان رفتم تهران دیدنش با فاطمه میم مطلقه از طریق همین وبلاگ آشنا شده ام ... حالا بعدا در موردش مینویسم

به حرف قلب ت گوش بدی اما عمل نکن

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

وقیح بودن ممنوع

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.