تنهاترین پسر دنیا

تنهاترین پسر دنیا

دل نوشته های تنهاترین پسر دنیا
تنهاترین پسر دنیا

تنهاترین پسر دنیا

دل نوشته های تنهاترین پسر دنیا

تمام میکردم همه چیزرو ....


کتاب " ناطور دشت "  فصل بیست یک خواهر هولدن فیبی در مورد یک فیلم ی که دیده برای هولدن توضیح میده قصه ای فیلم در مورد یک پزشک که بچه های چلاق رو پتو میکشه روی سرشون و اونا رو خفه میکنه پلیس اونو بازداشت میکنه و دادگاه به حبس ابد میده بهش و بچه ها هرشب به دیدن دکتر می آند و ازش تشکر میکردن بخاطر اینکه راحت شون کردن ... کاشکی منم خودم رو راحت میکردم همون پنجشنبه چند هفته ای که پیش که تیغ دستم گرفته بودم و جرات نکردم خودم رو راحت کنم ... یا کسی میتونست منو راحت کنه ... خسته شدم از درد کشیدم ... از درد کشیدم ... بعد که فکر کردم که بمیرم چی میشه ؟ هان !؟ هیچی ؟ یکسری از ادم های که الان زنده ام و هیچ سراغی از من نمیگیرند میآند ازم خوبهام  :-) و اینکه قدر اذیت شم و جون بودم میگند و در حد یک عجب یک وای ... آره تا زنده ام هیچ کدوم سراغی ازم نمیگیرند نه پول میخوام و نه اینکه ترحم فقط یک سراغ گرفتند حتی با یک مسیج خالی ... بی خیال ... تنهایی و درد کشیدن به تنهایی به درد کشیدن ... باید جرات میکردم تمام میکردم همه چیزرو ....