تنهاترین پسر دنیا

تنهاترین پسر دنیا

دل نوشته های تنهاترین پسر دنیا
تنهاترین پسر دنیا

تنهاترین پسر دنیا

دل نوشته های تنهاترین پسر دنیا

دل تنگی من کسی نیست !!!

یعنی دل کسی هم برای من تنگ میشه؟  که سراغی از من بگیره؟ چرا باید دل کسی برای من تنگ بشه؟ مگه من کی ام؟  یک آدم چلاق زشت ِ که باعث افسردگی و دیوانگی آدم های سالم میشم... 


امشب حالم خوب نیست هم جسمی و هم روحی... نمیدونم چمه؟ از درد از تنهایی از این زندگی مزخرف خسته شدم.... 


دراز کشیده ام تو تختم... لعنت به این درد مزخرف.... 



امشب هم مثل دیشب بیدارم از درد...


بدبختی

یکی از کارت های اعتباری بابا هنوز پیشمه داداشی جان هم از این موقعیت سوءاستفاده میکنه و میگه برم شارژ ایرانسل بخر نمیدونم فلان جا خرید کردم و الا آخر... خودم با احتیاط از کارت استفاده میکنم چون میدونم بابا برگرده دعوام میکنه بابت این موضوع. البته بهش گفتم که منو مقابل داداشا و آبجی خانم نذار اما متاسفانه در این کارو میکنه  اون از داستان آیپد و اینم کارت بانکی اگر بابا نیاد تا چند روز آینده مجبورم این کارت رو گم کنم به عمد که کمتر زیر سوال برم. امروز ظهر همسایه طبقه بالای که کرایه نشین باباست کرایه دوماهه عقب افتاده رو با یک کاسه آش رشته آورد و معذرت خواهی کرد منم گفتم اشکالی نداره بابا نیست و بابت اش تشکر کردم بعدش به بابا خبردادم کرایه رو آورده بابا گفت بهش دست نززنم تا برگرده...

اش رو یک قاشق و خوردم بدمزه بود ریختمش دور...اوغ...اوغ...مامان آش های خوشمزه تری درست میکنه... 




درد دارم خیلی وقت از مغازه اومدم همین جوری با لباس های بیرونیم دراز کشیدم توی تختم و هیچ چراغی رو روشن نکردم شاید خوابم ببره و کمتر درد بکشم... از درد گریه کردم واقعیت ش نمیدونم از درد بود یا از چی آخ بدجوری بغض گلومو گرفته با اینکه گریه کردم اما هنوز عصبیم شاید بخاطر درد لعنتی 

تو در جهان تصادفی هستی...

‎تو در جهان تصادفی نیستی. هستی به تو نیاز دارد. بدون تو چیزی در جهان کم خواهد بود و هیچکس نمی تواند جای آن را پر کند. این همان چیزی است که به تو عزت و عظمت می بخشد. اینکه کل هستی، تو را کم خواهد داشت. ماه و خورشید و ستارگان، درختان، زمین و پرندگان، هر چیزی در کائنات حس خواهد کرد که جایی خالی وجود دارد که جز تو هیچ کس نمی تواند آن را پر کند.


پس نوشت : مسلما من اگر نباشم هیچ خلایی توی هستی به وجود نمیاد بلکه اکسیژن بیشتری برای بقیه افراد مهم هستی میمونه... بعضی از مواقع به این فکر می کنم که دلیل و علت به دنیا اومدن من چیه؟ فقط قرار بوده یک امتحان برای اینکه مامان و بابا سالم هستند چون قبل از من یک بچه ای دیگه زنده به دنیا نیموده...شاید هم من دارم مجازات میشم بخاطر مرگ اون...


دیشب از درد تا پنج، پنج نیم صبح بیدار بودم... لعنت به زندگی 

بغض گلو....

بابا امروز بعدازظهر رفت اصفهان من موندم اینجا تا کارهایی بانکی مغازه رو انجام بدم.... بابا رفت اصفهان تا وسایل که مامان برای بستری شدن توی خونه رو فراهم کنه.... 



دلم گرفته حالم خوب نیست تازه از مغازه برگشتم چیزی دلم برای خوردن نیست.... نمیدونم کجا خوندم یا شنیدم که توی این موارد اگر با کسی حرف بزنی آرام میشی اما خب هیچ کس حاضر نیست با یک آدم چلاق زشت و دیونه و افسرده کننده حرف بزنه.... 

نفرت

مامان موقع به دنیا آمدن من مهره دنبالچه اش تِرَکِ ورداشته و همیشه از وقتی که من یادم میاد درد داشته و منو آه ِ و نفرین کرده... 

قبل از اینکه من به دنیا بیام یک بچه ای دیگه هم مامانم حامله بوده که اون سقط شده بعضی وقتها فکر میکنم چه شانسی آوردم که اون نیست چون شاید وضعیت من بدتر از وضع الان بود....


چند روز پیش برای دردش کمرش رفته دکتر و دکتر هم براش استراحت مطلق و یکسری ورزش و یکسری دارو و لازم برای ورزش کردن ش داده... حالا بابا باید از اینجا بره اصفهان براش این وسایل رو آماده کنه و من اینجا بمونم تا برگرذه.... 






ماوقع

روز بدی رو پشت ِ  سرگذاشتم درد پا... بی انگیزه گی.... 

و بعدازظهر کسالت بار توی مغازه سرشبی هم بارون گرفت یعنی از ظهر بارون می‌بارید.....

امشب بالاخره تونست فدورا ۲۱ رو کرنل شو آپدیت کنم از بعدازظهر گذاشتم برای آپدیت تا آخر شب که از مغازه برگشتم درست شد.... راستی Fifa 15 نصب کردم ( من روی لب تاپ م دو تا سیستم عامل دارم یکی ویندوز 8.1 و فدورا)  ببین من اینجوری میخواهم خودمو فراری بدم از این وضعیت فلاکت بار..... 


آبجی خانم برام تویی واتس آپ آگهی استخدام بانک ملت رو فرستاد شرایط شو خوندم اما بخاطر شرایط جسمانی ( پای چلاق ِ)  فایده ای نداره و نمیتونم ثبت نام کنم.... 

سرآغاز وبلاگ

من رضا متولد سال ۱۳۶۸ هستم.در هنگام تولد  جمجمه سرم به شکل قایقی شکلی بوده که در شش ماهگی عمل جراحی کردم و خوب شد... اما از اون عمل جراحی یک برآمدگی ( جای بخیه)  باقی مانده است. که بعد از گذشت سال ها،  امسال اردیبهشت ماه (۹۳) متوجه شدم که این از بین شکاف پوسته ای سرم مقدار مایع نخاعی بیرون میزنه و این علت تمام سردردهای منه... 




اما علاوه بر مشکل سر در هنگام تولد پاهام از ناحیه لنگ دچار عفونت بودند که لگن سمت راست به طی درمان چندماه خوب شد اما عفونت سمت لگن سمت چپ نه درست نشد... که با بزرگتر شدنم و رشدم باعث کوتاهی پای چپم شد...تا بحال هشت بار عمل جراحی کردم اما بی فایده که متاسفانه سر یکی از عمل های جراحی زانویی چپم هم مشکل دار شد...





این مکان یک مکان مفید و قابل استفاده رو برای خودم و درجه بعدی برای افرادی دیگر را فراهم کنم.



این وبلاگ تجربیات، دست نوشته ها و بعضی از مشکلاتی که توی هر  زمینه و یا هرچیز دیگه ای که به سختی حل کردم رو برای یادآوری خود و استفاده دیگران میذارم... و صرفا جهت یادآوری بعضی از نکات به خودم می باشد 


تویی این وبلاگ دل نوشت هایم از مشکلات روزمره خودمو می نویسم...