تنهاترین پسر دنیا

تنهاترین پسر دنیا

دل نوشته های تنهاترین پسر دنیا
تنهاترین پسر دنیا

تنهاترین پسر دنیا

دل نوشته های تنهاترین پسر دنیا

بغض گلو....

بابا امروز بعدازظهر رفت اصفهان من موندم اینجا تا کارهایی بانکی مغازه رو انجام بدم.... بابا رفت اصفهان تا وسایل که مامان برای بستری شدن توی خونه رو فراهم کنه.... 



دلم گرفته حالم خوب نیست تازه از مغازه برگشتم چیزی دلم برای خوردن نیست.... نمیدونم کجا خوندم یا شنیدم که توی این موارد اگر با کسی حرف بزنی آرام میشی اما خب هیچ کس حاضر نیست با یک آدم چلاق زشت و دیونه و افسرده کننده حرف بزنه....