تنهاترین پسر دنیا

تنهاترین پسر دنیا

دل نوشته های تنهاترین پسر دنیا
تنهاترین پسر دنیا

تنهاترین پسر دنیا

دل نوشته های تنهاترین پسر دنیا

هان

امروز صبح کلاس ساعت 8 صبح رو نرفتم خوابیدم آخه دیشب تا ساعت 3 بیدار بودم و 90 میدم و اینستاگرام گردی میکردم .... الان هم اومدم سرکار بچه های قسمت ما فقط 2 نفرمون اومدیم و خسته و کوفته هستم باید خوابم رو تنظیم کنم و نظم بدهم به کارهام

نیازمندی

به یک دوست دختر لیسانسیه ( ترجیحا سن بالا ) ترجیحا مسلط به زبان انگلیسی و ریاضی با ظاهر آراسته و با روابط عمومی قوی و بسیار با پُر حوصله برای سروکلاه زدن با اینجانب تا آخر ترم نیازمندیم.

چه کنم؟

ساعت یازده که رسیدم خونه، طبق معمول که خونه تنهام با خودم حرف زدم و دور خونه راه رفتم، زنگ زدم و شماره کنتور گاز رو به مامور گاز گفتم و خوابیدم تا همین الان خوابیدم چقدر خوب بود تقریبا از حال رفتم نه اینکه بخوابم. الان هم نمی‌دونم چی‌کار کنم؟

بی حوصلگی

کلاس دانشگاه م تمام شد، زنگ زدم حبیب گفتم امروز نمی‌تونم بیام سعی کردم خلاصه و مفید بگم طبق معمول جواب اوکی خداحافظ 

می‌گذرد

از درد خوابم نمی‌بره یا چون عادت کرده امدخوابم نمی‌بره... خیلی بد اینجوری فکر و خیال کردن و رویا ساختن بی نتیجه فقط و فقط ساعت های عمرم گذر می‌کند همین و بس

نظم بده

ساعت ۳ صبح هنوز بیداری؟  نخوابیدی؟  با خودت داری چی کار می کنی؟  اینجوری نمیشه زندگی کرد این‌قدر گوه و نکبتی! به خودت بیا نظم بده به زندگی ت، اوضاع تو درست کن به کارها سر وسامان بده نظمی برقرار کنند سعی لذت ببری از زندگی ت

باید می‌گفت م

یعنی باید همه ی شرایط زندگی مو به استاد میگفتم؟  همین جوری بعضی از بچه‌ها به شوخی بهم بخاطر این‌که این استاد با هم راحت حرف می‌زنیم بهم میگن من باهاش رفیق م... اما بجز همین حرف زدن و تیکه های که س کلاس بهم میگه و سر به سرش میذارم سرکلاس همین و بس

استادانه

اومدم دانشگاه استاد ‌" شین. میم " منو دیده میگه آقای" ف " کلاس های منو میپیچونی؟  چیزی شده؟  چرا اینقدر موهات بلند ِ ریش و سبیل هات چقدر بلند شدن ؟ بخاطر محرم ؟ کسی از اقوامت فوت شدن ؟ عاشق شدی ؟ نه ! گفتم نه استاد.گفت از شرایط خودت بهم بگو شاید بتونم کمک ت کنم؟  اوضاع خودم خوب نیست !؟ گفت ان شاالله خوب بشی. گفت فردا سرکلاس منتظرتم بیا سرکلاس هام

پاس کاری

دارم میرم دانشگاه امروز در مورد حقوق با حبیب حرف زدم گفت باید به حسین بگی به حسین گفتم آخر وقت هم که من داشتم میمودم دانشگاه حسین نبود! عماد می‌گفت چرا نگفتی؟ و شروع کردن به مسخره کردن! بهرحال فردا پیگیری صد درصدی می‌کنم

شوخی نکن

رضا جان با آدم های سالم شوخی نکن سرحال باشد شوخی می‌کنند اما زمانی که سرحال نباشند ضایع ات می‌کنند و توهین همین با هم با اَخمو و بدخُلاق ِ باش