تنهاترین پسر دنیا

تنهاترین پسر دنیا

دل نوشته های تنهاترین پسر دنیا
تنهاترین پسر دنیا

تنهاترین پسر دنیا

دل نوشته های تنهاترین پسر دنیا

سرآغاز وبلاگ

من رضا متولد سال ۱۳۶۸ هستم.در هنگام تولد  جمجمه سرم به شکل قایقی شکلی بوده که در شش ماهگی عمل جراحی کردم و خوب شد... اما از اون عمل جراحی یک برآمدگی ( جای بخیه)  باقی مانده است. که بعد از گذشت سال ها،  امسال اردیبهشت ماه (۹۳) متوجه شدم که این از بین شکاف پوسته ای سرم مقدار مایع نخاعی بیرون میزنه و این علت تمام سردردهای منه... 




اما علاوه بر مشکل سر در هنگام تولد پاهام از ناحیه لنگ دچار عفونت بودند که لگن سمت راست به طی درمان چندماه خوب شد اما عفونت سمت لگن سمت چپ نه درست نشد... که با بزرگتر شدنم و رشدم باعث کوتاهی پای چپم شد...تا بحال هشت بار عمل جراحی کردم اما بی فایده که متاسفانه سر یکی از عمل های جراحی زانویی چپم هم مشکل دار شد...





این مکان یک مکان مفید و قابل استفاده رو برای خودم و درجه بعدی برای افرادی دیگر را فراهم کنم.



این وبلاگ تجربیات، دست نوشته ها و بعضی از مشکلاتی که توی هر  زمینه و یا هرچیز دیگه ای که به سختی حل کردم رو برای یادآوری خود و استفاده دیگران میذارم... و صرفا جهت یادآوری بعضی از نکات به خودم می باشد 


تویی این وبلاگ دل نوشت هایم از مشکلات روزمره خودمو می نویسم... 






ضربات سنگین زندگی

محمد علی کلی یک سخنرانی تاریخی دارد قبل از مبارزه با جورج فورمن در سال ۱۹۷۴ که به‌عنوان “I’m gonna show you how great i am” معروف است. در این سخنرانی کلی می‌گوید:



تو، من و هیچ‌کس دیگری ضرباتی به سنگینی زندگی ندارد. اما موضوع این نیست که با چه شدتی ضربه می‌خوری. موضوع این است که با هر شدتی که ضربه خوردی، دوباره رو به جلو حرکت کنی. موضوع این است که چقدر می‌توانی برداشت کنی و رو به جلو حرکت کنی. این‌طور است که پیروزی به دست می‌آید.



پ.ن : واقعیت هم همینه زندگی به من یک ضریه سنگین زده به اسم معلولیت نباید تا اخر بشینم و گریه و زاری کنم و درد بکشم و بگم من تنهام و کاری نمیتونم بکنم اگه بشینم روی زمین داور مسابقه شروع میکنه به شمردن و من ناک اوت میشم . یعنی یک لحظه سرم را میارم بالا و میبینم نه کاری دارم و نه کسی رو برای دوستی دارم و تنها تنهاترینم .

پس از امروز سعی میکنم بلندشم و حرکت کنم .

هرم مازلو


آبراهام مَزلو، روانشناس آمریکایی مشهوری بود که نظریه مشهورتر «سلسله مراتب نیازهای انسانی‌» یا «هرم مزلو» را ارائه داد.


واقعا من تویی این چند سال زندگیم به دنبال چه بود؟

 

اولین مرحله : جسمانی

تا حدودی تویی مرحله جسمی اون تویی قسمت های تنفس ، غذا و اب و دفع و تعادل روانی موافق بودم


دومین مرحله : رضایت درونی

رضایت درونی روز به روز با اتکا به خداوند متعال بهتر میشه


سومین مرحله : خود شکفایی

خلاقیتم عالیست که هرکاری دست به خلاقیت میزنم موفق چون من نماینده ای خدایی مهربانم


چهارمین مرحله : امنیت

در هاله ای اسایش و ارامش خداوندم ، خدایی که من را باعشق افریده و از من مراقبت میکند


پنجمین مرحله : عشق

 عشق به خدا و به تمام بندگان خدا و به خودم به عنوان نماینده او بروی زمین


تجربه

بیشترین و بزرگترین تغییرات تو زندگی آدم از تجربه برخورد با احمق ها به دست میاد!
که بزرگترین این احمق خودم بودم در برخوردهایی که با خودم داشتم تجربه های جالبی بدست آوردم

صحبت برایان دایسون

این بازی چنین است که بایستی پنج توپ را در آن واحد در هوا نگهدارید و مانع افتادنشان بر زمین شوید. جنس یکی از آن توپها از لاستیک بوده و باقی آنها  شیشه ای هستند.پر واضح است که در صورت افتادن توپ پلاستیکی بر روی زمین، دوباره نوسان کرده و بالا خواهد آمد، اما آن چهار توپ دیگر به محض برخورد ، کاملا شکسته و خرد میشوند. او در ادامه میگوید : آن چهار توپ شیشه ای عبارتند از خانواده، سلامتی، دوستان و روح  خودتان  و توپ لاستیکی همان کارتان است.کار را بر هیچ یک از عوامل فوق ترجیح ندهید، چون همیشه کاری برای کاسبی وجود دارد ولی دوستی که از دست رفت دیگر بر نمیگردد، خانواده ای که از هم پاشید دیگر جمع نمیشود،‌ سلامتی از دست رفته




واقعا زندگی منم و همه آدم ها به این صورت است خانواده ٬ سلامتی٬ دوستان و روح خود برنخواهد گشت.


روح من بعد ۸ بار عمل ناموفق از بین رفته ٬ سلامتی هم به همین صورت اما می شود چکار کرد. زندگی همین است با رفت تا به پایان ان رسید ایستادن و خسته شدن معنا و فهمی ندارد .....

آینده مبهم

من رضا 22 ساله یک معلول که نمی تونم بدون کمک کسی کاری انجام بدم ایند ه ام چی میشه همیشه باید چشم به دست این و اون باشم .

الان 22 سالم میرم داشنگاه رشته ای که اصلا دوست ندارم رو میخونم . جای زندگی میکنم که اصلا خوش ازش نمیاد بدون هیچ دوست صمیمی  تنها .............. تنهایی تنها ...........

نصحیت های کودک درونم

رضا توبای درس بخونی تنها راهی که تو بتونی به آرزوهات که داری برسی این که درس بخونی درس ، برای این که بتونی درس بخونی باید این افکار مزخرف رو کنار بذاری.همین که فکر می کنی که نو شدی وسیله سرگرمی خدا  و سیله ی سرگرمی و تفریح بندگان خدا ، همین حس بدبینی که داری که فکر می کنی همه کس که تو یک جمع دارنند می خنند و با هم حرف می زنند دارنند به تو کارهای که می کنی می خندند . 

 

همین افکار مسخره را که یک بار فکر میکنی که یک فرد مشهور یا یک دانشجو پزشکی هستی. اما (تنها بدنیا اومد ، تنها باید زندگی کنی ، تنها بمیری ) و بخاطر پات که کوتاهتر از اون یکی هست نمی تونی خیلی از کارهای که افراد سالم را انجام می دهنند تو نمی تونی انجام بدی . اما به قول اون دکتر روان شناس که پارسال پیش اون رفتی با فکر و ذهنت باید پرواز کنی و به آرزوهات برسی و تمام رویاهات جامعه عمل بپوشنی.

باید این افکار زشت رو که در مورد افراد مختلف و موضوعات مختلف داری رو باید گنار بذاری.

واقعیت این است که هیچ دختری حاضر نیست با تو با این شرایط جسمی که درای زندگی کنه .

باید یک برنامه ریزی فشرده و منسجم برای درس هات قرار بدی تا هم بتونی این افکار خودت را جمع و جور کنی تا به موفقیت های بزرگی برسی. درست که شاید اگر تو سالم بودی می تونستی به خیلی از آرزوهات و رویاهات می رسیدی- این معلولیت شاید برای تو یک امتحان از سوی پروردگار که تویی بنده ای خود را مورد محک  و آزمون قرار دهد اما تو با این یاس و نومیدی و افسردگی که داری باعث شده که 7-8 سال تویی این آزمون اللهی بازنده باشی.

امیدوارم از امروز پیروز شویی به امید خدا

 

دلنوشت

سلام 


نمی دمن چرا هرچی که میخوام به دنیایی اطرافم مثبت بیاندیشم نمی توانم . بااینکه در کانون گرم خانواده و در جمع صیمیم دوستانم هستم بازهم احساس تنهایی می کنم بازهم دلم میخواد تنها تویی اتاق خودم باش و به یک نقطه زل بزنم . و تمام غم وغصه عالم به سراغ می اید غم که هرگز پابان ندارد این غم وغصه ها از زمانی شروع شود که من در سال 84 در بیمارستان بستری شودم روزهای سختی و درد ناکی بود یک سال تمام بی نتیجه روی تخت بیمارستان بودم به امید اینکه حالم خوب شود و بتوانم مثل بقیه راحتتر راه برم اما نشود که نشود تا جالم هم بدتر هم از لحاظ روحی و هم از لحاظ جسمی ........... 

نمیدونم چطوری از شر این افکار راحت شوم تا بتوننم این 30 واحد باقی مونده رو تمام کنم . 

ده توصیه ی دوستانه یک آدم ترتیبی

۱)  مدرسه رفتن بی فایده است چون اگه باهوش باشی معلم وقت تو رو تلف میکنه اگه خنگ باشی تو وقت معلمو.

۲) دنبال پول دویدن  بی فایده است چون اگه بهش نرسی از بقیه بدت میاد اگه بهش برسی بقیه از تو.

۳) عاشق شدن بیفایده است چون یا تو دل اونو میشکنی یا اون دل تورو یا دنیا دل هردوتونو.

۴) ازدواج کردن بی فایده است چون قبل از 30 سالگی زوده بعد از 30 سالگی دیر.

۵) بچه دار شدن بی فایده است چون یا خوب از آب در میاد که از دست بقیه به عذابه یا بد از آب در میاد که بقیه از دستش به عذابن.

۶) پیک نیک رفتن بی فایده است چون یا بد میگذره که از همون اول حرص میخوری یا خوش میگذره که موقع برگشتن غصه میخوری.

۷) رفاقت با دیگران بی فایده است چون یا از تو بهترن که نمیخوان دنبالشون باشی یا ازشون بهتری که نمیخوای دنبالت باشن.

۸) دنبال شهرت رفتن بیفایده است چون تا مشهور نشدی باید زیر پای بقیه رو خالی کنی ولی وقتی شدی بقیه زیر پای تو رو خالی میکنن.

۹) انقلاب کردن بی فایده است چون یا شکست میخوری و دشمن اعدامت میکنه یا پیروز میشی و دوست اعدامت میکنه.

۱۰) وبلاگ نویسی بی فایده است چون یا خوب مینویسی که مطلبتو میدزدن و حرص میخوری یا بد مینویسی که مطلبتو نمیخونن و حرص میخوری.(البته در هر دوحال فحشو میخوری :)