تنهاترین پسر دنیا

تنهاترین پسر دنیا

دل نوشته های تنهاترین پسر دنیا
تنهاترین پسر دنیا

تنهاترین پسر دنیا

دل نوشته های تنهاترین پسر دنیا

بفهم نفهم بفهم

داداش ۳,۷۰۰,۰۰۰ ریال لباس خرید چند ماه پیش حال بوتیک ی که دوست ش ِ اومده میگه پول خرید رو حساب کن البته دادش هر چند مدت یکبار معمولا چهار یکبار میره پیشش و حدودا همین قدرا خرید میکنه حال بمن میگه باید سیصد و هفتاد هزار تومان پول لباس بدم من طبق قول و قراری که با خودم گذاشت م فقط شنونده بودم همین... ولی اگر منم سالم بودم و درست و درمون میتونستم کار مسلما اینجوری مثل داداش خرج میکردم نه اینکه هر لباس رو چند سالی بپوشم مامان جان چی بشه برم لباس بخره اونم به سلیقه خودش البت من بخاطر اینکه قد و قامت و هیکل ام کوچک و ریزمیز بد لباس سایز م پیدا میشه همیشه لباسم توی تنه ام زار میزنه آنند.... یا اینکه مامان یک مسافرت بره برام سوغاتی لباس بیاره که اکثراً شورت و شلوار ورزشی و دمپایی میاره... 



ولی خب من به اینکارا کار ندارم که داداش بدون اجازه بابا از مغازه پول برمیداره و خرج میکنه یکی از دلایل نموندن اینجا برای کار کردن و بی انگیزه گی ام اینجا همین و اخلاق بد ِ داداش.... 



دیگه آدم چلاق زشت باشه با لباس های قشنگ خوشگل و خوش تیپ نمیشه... رضا جان زشت ی زشت بفهم نفهم بفهمم... 

تو در جهان تصادفی هستی...

‎تو در جهان تصادفی نیستی. هستی به تو نیاز دارد. بدون تو چیزی در جهان کم خواهد بود و هیچکس نمی تواند جای آن را پر کند. این همان چیزی است که به تو عزت و عظمت می بخشد. اینکه کل هستی، تو را کم خواهد داشت. ماه و خورشید و ستارگان، درختان، زمین و پرندگان، هر چیزی در کائنات حس خواهد کرد که جایی خالی وجود دارد که جز تو هیچ کس نمی تواند آن را پر کند.


پس نوشت : مسلما من اگر نباشم هیچ خلایی توی هستی به وجود نمیاد بلکه اکسیژن بیشتری برای بقیه افراد مهم هستی میمونه... بعضی از مواقع به این فکر می کنم که دلیل و علت به دنیا اومدن من چیه؟ فقط قرار بوده یک امتحان برای اینکه مامان و بابا سالم هستند چون قبل از من یک بچه ای دیگه زنده به دنیا نیموده...شاید هم من دارم مجازات میشم بخاطر مرگ اون...


دیشب از درد تا پنج، پنج نیم صبح بیدار بودم... لعنت به زندگی 

ای فرزند آدم

ای فرزند آدم

من سخنانت را می شنوم وقتی که با من حرف می زنی

و درد دل باز می گویی

تو نیز سخنان مرا در کتاب من بخوان که فرشتگانم بر تو فرود آورده اند

و من بدان وسیله با تو سخن می گویم

ای فرزند آدم

اگر با من انس بگیری 

تو را از همگان بی نیاز می کنم

و اگر با غیر من مانوس شوی 

در هر کاری محتاج و گرفتار خواهی ماند



پس نوشت : قرآن نمیخونم چون عربی بلد نیستم و میترسم اشتباه بخونم و چیزی هم سر در نمیارم...تمام عمرم فقط منو از خدا ترسوندن و این ترس باعث فرار از خدا شده 

توبه

هر گناهی قابل توبه است و خداوند خود فرموده است : «ان الله یغفر الذنوب جمیعا ; خداوند همه گناهان را می آمرزد

صد بار اگر توبه شکستی باز آی - این درگه ما درگه نامیدی نیست.

حتی اگر گناه، مربوط به حقوق مردم باشد،باز هم، با جلب رضایت از ایشان ،امکان بخشش خداوند؛وجود داردو نباید هیچگاه از رحمت خداوندی ناامید شد. گناه ناامیدی از خداوند، از نظر بزرگی ،از خود گناهی که ما انجام می دهیم بزرگتر است.


پس نوشت : امیدوارم خدا منو ببخش ِ  بخاطر همه بدی های که با خودم و اطرافیان م می کنم...

خدایا کمک




خداوندا نه آنقدر پاکم که مرا کمک کنی و نه آنقدر بدم که رهایم کنی! میان این دو گم شده ام، هم خودم و هم تو را آزار می دهم! هر چه تلاش کردم نتوانستم آنی شوم که تو می خواهی و هرگز دوست ندارم آنی شوم که تو رهایم کنی! خدایا دستم به آسمانت نمی رسد اما تو که دستت به زمین میرسد بلندم کن!



پس نوشت: این سال‌ها به کمک و حمایت خیلی نیاز دارم... خدایا کمک... 

مجبورم... مجبور...

نباید کسی بفهمد 

دل و دست این خسته ی خراب 

از خواب زندگی می لرزد

باید تظاهر کنم حالم خوب است 

راحت ام ، راضی ام ، رها .......

راهی نیست ....

مجبورم ! 

سیدعلی صالحی


پس نوشت: باید راضی و راحت و شاد نشون بدم خودممو با تمام مشکلات ی که دارم فقط برای اینکه  ترحمی نبینم... اما... واقعیت این که خسته شدم از این زندگی و ناراحت م و شاد نیستم سال هاست که وضع ام این ه و فقط مرگ دلم می‌خواهد... اما...  مجبورم... مجبور... 

شعرایی شیطون

از دیشب شروع کردم به خوندنم کتاب جدیدی بنام " شاهد بازی در ادبیات " کتاب در مورد مضمون شعرهایی ادبیات ایرانی ست طبق گفته نویسنده کتاب تمام شعرهایی حافظ و سعدی و غیره در مورد معشوق مرد بوده به دلیل اینکه از ادبیات عرفانی یونانیان و ترکان به ادبیات عرفانی ایران وارد شده.... 

من دیگر شعر حافظ و خیام نمیخونم همه اش همجنسگرایان ست 

اجبار زندگی...

آیا کسی تا به حال پدر خود را انتخاب کرده است؟!

هیچ کس از من نپرسید که:

در کدام خانه، درکجا، پشت کدام میز، در کدام تخت خواب و در کدام مملکت دوست دارم راه بروم... بخورم...

بخوابم  یا چه کسی را از سر ترس دوست داشته باشم !


این واژه ی " اجبار " از همان ابتدای تولد، نیم بیشتر زندگی همه‌ی ما را تحت سیطره قرار می‌دهد.



سرزمین گوجه های سبز 

نویسنده : هرتا مولر

مترجم : غلامحسین میرزاصالح

(برنده نوبل ادبیات 2009)


پس نوشت : واقعا چقدر از زندگیمتحت تاثیر موضوعات ِ بوده که درش دخالتی نداشتم؟! به جرات می‌توانم بگویم که بالای نود درصد از زندگیم... به دنیا اومدن با پای چُلاق ِ و جمجمه‌ای به شکل قایق.... زندگی کردن در جامعه‌ای که افراد چُلاق ِ رو مسخره و طرد کردن ِ.... رفتن ِ به رشته ای که بخاطر پای چُلاق ِ بهتره ِ... و.... 

ریش

ریش و سبیل هام خیلی بلند شده و نامرتب و زشت، داداش بهم گیر داده و کُلی حرف بارم کرده حالا ببینیم اگر حس ش بود امروز کوتاه شون کنم.... 

هان....

زن داداش و پدرش و مادرش با هم امروز صبح زود رفتند اصفهان که برند دکتر.... پس حالا حالا تا زمانیکه اونجانند بابا برگردد نیست... مامان هم حالش خوب نیست و دکتر هم کلی براش دارو و ورزش تجویز کرده و استخر و ورزش تویی استخر.