درد منو قوی نکرده، منو نسبت به همهچیز مطلقا همهچیز بیحس کرده، روحمو رو بر اثر درد خودمو کشتهام، ذوقمو بهن بهطبع از بین رفت، کمکم قلبم داره تبدیل میشه به سنگ، و درد پیرم کرد ولی هنوز نه قویم کرده و نه منو میکشه
کسی میدونه چرا من از غار تنهایی م اومدهام بیرون اونجا بهتر جایی ممکن بود اینقدر درد و رنج، غم و غصه و درد روحی به دردهای جسمیم اضافه شد که چی ؟ برای چی ؟ برای هیچ؟ برای رنج بیشتر کشیدن و بیشتر تنها شدن
این آدرس کانال تلگرام من هست بیشتر مواقع توی این کانال مینویسم خوشحال میشم بیاید و آنجا هم خواننده مطالب من باشید.
https://t.me/silence_progress
از وقتی اومدم مامان خانم حالش گرفته و دمغ گمون بازم با بابا خان بحث شده میگه منو از خونه ببرید بیرون خونه نباشم شده قبرستون
بعد میگن چرا من سرحال و شاداب نیست این وضعیت هر روز خونه ی ماست.
منو باش میخواستم سر حرف های سید احمد پسر دایی سید علی دایی مامان خانم و کار تشک و تخت کارن آقای محمد نون به مامان خانم بگم کاپشن منو بشوره حالا که با مامان خانم نمیشه حرف زد از بسکه ناراحت و دمغ
برم خونه فیلم خواهر بد رو ببینم امیدوارم باعث نشه مدیتیشین کنم
کلی وقت گذاشتم عکس رو ادیت کردم و آماده اش کرده ام اومدم خروجی بگیرم برق رفت هیچ باید از اول ادیت کنم
الان مامان خانم به دایی سید علی میگه درد دنبالچه که سر زایمان رضا دچار شده ام دوباره اومده سراغ من
با حبیب کاف رفتیم یه دوری زدیم توی محله ی خودمون و برگشتیم خونه