تنهاترین پسر دنیا

تنهاترین پسر دنیا

دل نوشته های تنهاترین پسر دنیا
تنهاترین پسر دنیا

تنهاترین پسر دنیا

دل نوشته های تنهاترین پسر دنیا

هان آهان

۶ نفر اومدن سرکلاس هستیم‌ خسته نباشید دوستان عزیز 

هولی شت

اومدم دانشگاه کسی نیموده! اصلا هم حوصله شو ندارم برم سرکار! خونه ام برم مامان جان غُر می‌زنه هعی و اعصاب منو خورد می‌کنه... لعنتی 

عادات

خیلی دلم میخواد یکسری عادت ها رو توی زندگی‌م حذف کنم و یکسری عادت خوب اضافه کنم این هارو اینجا می‌ذارم اگر اینجا خواننده ای داشت بیاد و نظارت کنه بر کارهای من و صدالبته تشویق کنه و یا دعوام کنه و یا ایده و طراحی و یا عادت خوبی داره بگه ممنون می‌شم از خواننده ای این متن 


از امروز میخوام عادت های خوبی رو جایگزین عادت های بدی کنم که دارم 

عادت های بد : 

۱ - تلویزیون دیدن 

۲ - دیر خوابیدن و دیر بلندشدن 

۳ - کم کتاب خوندن 

۴ - وقت تلف کردن توی تلگرام و اینستاگرام 


عادت های خوب  که باید تقویت بشوند

۱ - ثبت هزینه‌های زندگی  دخل و خرج مشخص شود 

۲ - نظم در خوابیدن و بیدار شدن

۳ - کتاب خواندن 

۴ - درس خواندن 

۵ - برنامه نویسی 

۶ -

بی شعورا

محسن داداش بزرگم هر وقت میاد اینجا با ریش تراش من و تیغ من ریش و سبیل هام رو کوتاه می‌کنه اصلاً براش مهم نیست من بدم می‌آد... بعد اطرافیانم میگن چرا من ریش و سبیل هامو بلند می‌ذارم و کوتاه نمی‌کنم تا پول گیرم بیاد و ژلیت خوب بخرم... از لوازم بهداشتی هم استفاده نکنید بی شعورا

واقعیت تلخ و حقیقی

نمی‌دونم چرا اینقدر نسبت به مامان م  حس بدی دارم!؟  شاید بخاطر رفتار و نوع حرف زدن مامان باشه چون اون بارها و بارها بهم گفته تو به دنیا اومدی باعث شدی من مشکل پیدا کنم ؟  دنبالچه  ( مهره دنبالچه) ترک برداره و ایراد پیدا کنه! توی نگاه ش و رفتارهاش یه حس نا امیدی خاصی  موج می‌زنه که انگار پیش خودش می‌گه اگر اون بچه ای که قبل از این ( یعنی من ) به دنیا اومده بود و سقط نشده بود شاید این جوری نبود و این همه مشکل نداشت.


بارها و بارها هم گفته من بخاطر تو خیلی اذیت شده ام سالها توی بیمارستان و بین این مطب و اون مطب دکتر بودم که بهتر بشی! گرچه همیشه بدار بوده نه بهتر و یه سراب بیش نبوده... این حس و حرف دلیل اصلی تنفر خودمه بخاطر همینه که فقط می‌خوام بمیرم و زودتر زندگی می تموم بشه چون حس می کنم  بودن می حس بدی به آدم میده به مهم‌ترین فرد زندگی م. ته تهش به قول اون عکس توی اینستاگرام که دیدم،  نوشته بود " رفیق ت : ۳ روز، عشقت : ۷ روز،  فامیلات  : ۴۰ روز،    خانواده ات : ۱ سال

رفیق و عشق که ندارم،  فامیل... بی خیال... خانواده ام بعد ۱ سال راحت می‌شن از همه مشکلات من همین و تمام....


این‌که از ازدواج و از بچه ها متنفرم دلیل اصلی ش شاید همین موضوع باشه... خواهشاً به کسی که میاد توی زندگی تون در حد یک لحظه و یا هر مدت حس بدی منتقل نکنید شاید متوجه نشوید  ولی این حس بد میتونه ویرون کننده اون فرد باشه از درون مثل درختی که از درون توسط موریانه‌ها پوک شده 

مامان میاد

من ساعت پنج بعدازظهر بلیط هواپیما داره میاد دیگه تنهایی تموم می‌شه منو بگو چقدر نقشه کشیدم که شنبه نه برم دانشگاه و نه سرکار بنشینم خونه اتاقمو مرتب کنم! البته میموندم اینکار رو هرگز نمیکردم 

بریم بیرون

از خونه زدم بیرون من توی خونه کاری نمی‌کنم نه فیلم آموزشی میبینم و نه کتاب میخونم و نه درس فقط خیال پردازی و مزخرف گویی و حرف زدن با خودم... رویا الان رفتن سفر به شمال بدون نگرانی درد پا و اذیت شدن م به تمام معنا لذت برند از سفر 

همه بدبختی ها مال تو

ملت یکی پیدا میشه بغل شون میکنه بوس شون میکنه  میگه همه‌ی هزینه هات از این به بعد با من اما من برعکس می خدا بغلم کرده میگه عزیزم از این به بعد همه ی بدبختی ها برای تو....

کیر خردونی

به حسین گفتم، امروز اوضاع خوب شد می‌ریزم برات حقوق تو! داستان داریم توی این گوه دونی