تنهاترین پسر دنیا

تنهاترین پسر دنیا

دل نوشته های تنهاترین پسر دنیا
تنهاترین پسر دنیا

تنهاترین پسر دنیا

دل نوشته های تنهاترین پسر دنیا

مغزهای کوچک زنگ زده

کاشکی نرفته بودم فیلم رو ببینم بجای اینکه حالم خوب کنه، حالم بدتر کرد زندگی گوه بار یکسری آدم بدبخت رو بتصویر کشیده بود! 

یه باند قاچاق مواد مخدر بود که سرکرده شون فرهاد اصلانی بود بچه های که از خونواده های فقیر بودن رو میخرید تا براش مواد بسازند و یا بفروشند و یا بسته بندی کند،  یه سری آدم که ناخواسته توی یه شرایط گوه چشم به این دنیا گوه بار باز کردن و هر کدوم توی گوه که اسم زندگی دنیا به‌شون داده باید دست و پا بزند! نوید محمدزاده هم یکی از هم بچه ها بود...

توی سینما حین فیلم دیدن بی این فکر میکردم که اگر سالم بودم شاید جای یکی از اینها بودم! و شاید مثل تیکه جمله‌ی بلندی که اول فیلم واخر فیلم نوید محمدزاده میگفت چوپون بودم!!!!

گوسفندها بدون چوپون می‌میرند از گرسنگی و یا گرگ میزنه بهشون و گم‌شدن،  گوسفند احتیاج دارند یه چوپون می‌خواهند چون مغز ندارند، آدم ها هم مثل گوسفند بعضی از آدم ها هم مثل گوسفند هستند چون مغز ندارند و احتیاج دارند کسی هم  می‌خواهند براشون فکر کنه و بهشون غذا و آب بدهد " 


توی راه برگشت به این فکر میکردم حق با این فیلم هستم همه ی ما مثل گوسفند هستیم و کسایی هستند مثل چوپون ما را کنترل می‌کنند و وقتی باهاشون برخورد می‌کنیم راحت حذف می‌شیم!!! همین وبَسِ!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد