دل نوشته های تنهاترین پسر دنیا
دل نوشته های تنهاترین پسر دنیا
یه نه درباره ازدواج با دختری که خواهر زن دایی آخوند مامان خانم پیدا کرده بود و گفت حافظ قرآن و درس خونده حوزه نظر کرده امام رضا ست! فقط گفتم نه! چون نمیخوام توی مشکلات که دارم کسی رو شریک کنم، چون گفتم نه چون اون پر از روحی و انرژی بود و من بی حوصله! گفتم نه چون نمیخوام به سبک خونواده ام زندگی کنم اون مذهبی!