ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
صبح از اون روزها هاست؟ سر شب از گروه دیگر محل کار لِفت دادم عماد همکار و رییس م پیام داد چرا لفت دادی گفتم هنوز از زندگی لفت نداده ام ! جواب داد کوس شعر نگو برای من دوست ندارم اخرین نفر باشیم من و حبیب از تصمیم برای رفتن گرفتی ! بهش گفتممیخام تا اخر ماه بیام و دیگه نیام سرکار بخطر حقوق که با چند ماه تاخیر گرفتم اونم نصفه و نیمه ! جواب داد خودش م نگرفته و حق میده بمن ! دلیل بعدیم مریضیم من با این دفتر جدید که رفتیم مشکل دارم توالت فرنگینداره ! چندباری مجبور شدم تا ایستگاهمترو بدوم و از ایستگاه مترو بدوم تا خونه ! میدونم هرجادیگه هم برم همینه اما خب باید برم تهران دکتر تا تکلیفمو روشن کنه ! اگه بخاد شرایط م اینجوری باشه وسیله ی که توی پام دربیاره بهتره اونجوری اینقدر عذاب نمیکشیدم ! و بعد گفتم امتحانات پایان ترم دانشگاه نزدیک البته میان ترم نزدیک تر من دوشنبه یه میانترم سخت و دشوار دارم!
گفت بیا فردا صبح باهم در موردشون حرف میزنیم!
عماد فکر میکنه من بخاطر اتفاقات این چند روز اخیر که توی قسمت ما افتاد میخام برم و بچه های دیگه قسمت با هم حرف زدند که دیگه نیام نه من از بعد از این که چند بار سرکار گذاشته شدم سر حقوق توی روزهای بی پولی مزخرف م تصمیم گرفتم تا ماه آخر قبل امتحانات پایان ترم برم سرکار و چند هفته آخر اطلاع بدم