تنهاترین پسر دنیا

تنهاترین پسر دنیا

دل نوشته های تنهاترین پسر دنیا
تنهاترین پسر دنیا

تنهاترین پسر دنیا

دل نوشته های تنهاترین پسر دنیا

عجب

نمیدونم این روضه خونه گی دیگه چی این بابا خان و مامان خانم راه انداختن هر هفته دوشنبه ها روی اعصاب و روان من راه میرند با دایی آخوند مامان خانم سید حسن آقا میاد سخنرانی!! و از صبح داستان داریم و تا آخر شب این هفته مهمان ویژه هم داریم خاله بهجت و دختر هاش می‌آیند روضه بعدش هم شام و شب هم میموند و ناهار فردا! داستان های شیرین خونوادگی 

باید رفت ولی نمیشه

من از اینجا رونده و از اونجا مونده میشم تهش !!!! خونه بمونم مامان خانم غر میزنه ، توی شرکت هم اصلا اوضاع خوب نیست

صض

حالا مامان خانم میگه من ناراحت شدم شنیدم !! فردا هرچی باید بگی برای اینکه بمونی سر کار بگی رو بگو !!! 3 روز دانشگاه و 3 روز هم بری سر کار !!! ببینیم از خدا چی برات میرسه !!! از خدا هیچ نمیرسه همین و بس

بی خیال نمی‌شود

به مامان خانم گفتم که یه جوری بهم گفتند نیا!!! دیگه؟  بعدش میگه خب بگو همون کارها که از اون روز تا حالا انجام میدادی؟  اووووف

ماجرای روان شناس

دیروز بعدازظهر رفتم پیش دکتر،  حرف های امیدوار کننده ای میزنه گمونم مثل همه‌ی دکترهای روانشناس!!!!!

گفت که خیلی ناامیدی تو با این شرایط که داری خیلی بهتر از بعضی از آدم های که یعنی شرایط شون از تو از لحاظ جسمی بهتر! کار کردی توی این سالها درآمد داشتی و اینکه شرایط فعلی کشور اینجوری از لحاظ اقتصادی که داری درجا میزنی!!!!! 

در مورد فکر و خیال و دنیایی خیالی هم گفت وسواس فکری osd دارم و گفت از کِشِ استفاده کنم یعنی کِشِ ببندم به دستم و هر وقت شروع کردم به خیال پردازی کِش ِ رو بکشم و یا موقعیت مو تغییری بدهم و آهنگ گوش کنم و هی بزنم بره آهنگ بعدی!!!! 


در مورد ازدواج و درس م هم گفت پیگیر باش مشکل دانشگاه ت حل بشه ولی اگر هم حل نشد مهم نیست بیشتر داشتن مهارت که مثبت!!!!!! در مورد ازدواج هم گفت که اگر یه خانم که چند سال ۲-۳ ازت بزرگتر باش و حمایت ت کنه شاید برات بهتر باشه!!!!



بهش گفتم به خونواده گفتم میام پیش روانشناس گفت عالی حتما بگو باهات بیاد مادرت تا مشکلات ت با ما را حل بشه با حرف زدن نه با داد و قال 



به مامان خانم گفتم رفتم پیش روانشناس اپل گفت عالی بعدش گفت چه جوری روانشناسی خوب گفتم یعنی چی؟  گفت بعضی از این روان شناس ها میری پیش شون بهشون میگی افسردگی داری یا تشخیص میدن میگن نباید روضه خوانی بری و این افسردگی مال اونه!!!!

بعدشم گفت اون سری که رفتی پیش ش چی گفتی که بهت گفته ازدواج کردن با اون دختر برات مناسب نیست!!!! 

گفتم بی خیال غلط کردم گفتم هیچی 

اووووووووف

فردا نَرم ِ سر کار خیلی بهتره، کاری که خبری از حقوق نیست!!!!! گرچه تو خونه هم باشی کاری نمیکنم بجز خودارضایی و بازی کردن با موبایل همین و بس … 

به مامان خانم و باباخان گفتم از دانشگاه دارنند اخراج م میکنند... باباخان از کاظمین زنگ زده میگه تو مگه نباید 20 شهریور ثبت نام میکردی ؟ یعنی به مامان خانم میگفت مامان خانم هم همون رو برام ترجمه میکرد !!!! هیچی دیگه بهشون گفتم تامام

مامان خانم بعدازظهر  با تبلت علائم بیماری کبد چرب رو میخوند ؟ نمیدونم چند روز پیش رفته روضه خونی یه دکتر براشون منبر رفته از علائم بیماری کبد چربی سخنرانی کرده !!!! هیچی ؟ نمیدونم چرا من فقط همه ی علائم شو داشتم  !!!! خب کم کم باید آماده ای مرگ بشم !!!!



صبح اگر حوصله ام شد برم دانشگاه ببینم چه خبر هست ؟