تنهاترین پسر دنیا

تنهاترین پسر دنیا

دل نوشته های تنهاترین پسر دنیا
تنهاترین پسر دنیا

تنهاترین پسر دنیا

دل نوشته های تنهاترین پسر دنیا

داستان شرکت

هان صبح قبل اینکه از #شرکت بزنم بیرون رفتم پیش #پیمان_ح_مدیر_بازرگانی صحبت شد در مورد اینکه من کارمند #شرکت هستم و دارم نباید کارهای #حسین_کاف رو انجام بدهم منم برای این که قشنگ بهش بفهمونم این مسائل رو میفهمم گفتم اصلا خودم دوست دارم کارهای #حسین_کاف رو انجام بدهم! بعدش پرسید که الان داری چی کار می‌کنی گفتک دارم روی سایت #خانم_عین_تراولچی کار میکنم برای سئو سایت ش گفت آره #آقای_مدیر_پشتیبانی بهم گفت!!! بعد راحت گفت خودت داری کار میکنی تنهایی یا #آقای_ب_مدیر_پشتیبانی هم کمک ت میکنه؟  گفتم خودم دارم انجام میدم!!! #آقای_ب_مدیر_پشتیبانی همه ی کارهارو به اسم خودش تموم کرده!؟!؟  لعنتی عوضی باید حواسم باشم!؟!؟  باید اجازه ندهم کسیاز کارهام سواستفاده کنه!؟!؟

پوووف

چرا کارت ملی همراه م نبود تا بتونم پول واریز کنم؟  هیچ فردا صبح هم باید برم بانک اول وقت اداری فعلا که #تاپ_سی گرفتم در حال برگشتنم #شرکت

فرقه تبهکار جمهوری اسلامی

با درخواست موافقت شد نوشته مورد تأیید است! رفتم بانک ملی پول واریز کنم میگه باید اینجا حساب داشته باشی تا بتونی شبا کنی! ریدم به سیستم بانکداری #فرقه_تبهکار_جمهوری_اسلامی یه واریز حساب #دانشگاه است میخوام برای کمیسیون موارد خاص جاکش مریض که نیستم پول بدهم اونم ۴۴ هزار تومان

چی شده

بالاخره کمیسیون پزشکی برگزار شد !!! برم #دانشگاه پرونده رو بگیرم ببینم چی جواب دادن به درخواستم ! فقط نمیتونم 2 هفته از کلاس ها گذشته میتونم برم #دانشگاه سر کلاس ها ؟!؟

سگ سیاه افسردگی

نمیدونم این حس خوب و پرانرژی تبدیل شد به یک بار به یه حس خستگی و غم و غصه و درد ،  دلسردی از زندگی و همه چیز !!!! خودم م دلیل این دلسردی و رخوت و غم غصه رو درک نمیکنم !!!!  
شاید سگ سیاه افسردگی خواب بوده و حالا بیدار شده و شروع کرد به تجاوز کردن به من و زندگی من اونم خشک خشک 

انرژی خوبی

اینکه به خودم و امروز و این هفته امیدوارم که اتفاقات خوبی برام بیفته از من بعید،  بعید ولی شدیدا امروز انرژی خوبی دارم

امیدواری

یکی توی توییتر نوشته بود امروز قراره روز خوبی باشه،  دیگه دیگه اومده بود منشن کرده این هفته قراره هفته ی خوبی باشه،  واقعا امیدوارم روز و هفته ی خوبی در پیش باشه

لازم

خیلی راه رفتم بی خود و بی جهت! دور خونه راه رفتم و با خودم حرف زدم،  حرف زدن که نه از رویاهام و خیال پردازی هام گفتم کلا ظهر و بعدازظهر شد و بعدش پیاده روی احمقانه که باعث چیزی ببینم که نباید ببینم!!! درست که میگن برای خودشون زنها آرایش می‌کنند اما این که من دیده ام از سفیدی انگار یه روح بود سرچراغ قرمز دروازه دولت!!! با شوهرش بود کله امو آورده بالا ببینم چراغ قرمز یا سبز برای عابر پیاده چشم تو چشم شده ام باهاش ‌!!!

معرفی میکنم آدم خوب



پس نوشت : اعصاب آدم رو خورد میکنند، باشه بابا شما آدم خوب و درست کار من آدم عوضی و آشغال بی خیال، همه ی پیام های کانال هم میخونه و همه وبلاگ رو خیلی خوبی شما من آدم هرزه ایم

بی خیال بابا



پس نوشت : من بعدازظهردلم گرفته بوداینو نوشتم، بعد یارو به خودش گرفته برو بابا حوصله نداره گوه توش


 لینک کانال تنهاترین پسر دنیا