تنهاترین پسر دنیا

تنهاترین پسر دنیا

دل نوشته های تنهاترین پسر دنیا
تنهاترین پسر دنیا

تنهاترین پسر دنیا

دل نوشته های تنهاترین پسر دنیا

چه کنم؟

ساعت یازده که رسیدم خونه، طبق معمول که خونه تنهام با خودم حرف زدم و دور خونه راه رفتم، زنگ زدم و شماره کنتور گاز رو به مامور گاز گفتم و خوابیدم تا همین الان خوابیدم چقدر خوب بود تقریبا از حال رفتم نه اینکه بخوابم. الان هم نمی‌دونم چی‌کار کنم؟

بی حوصلگی

کلاس دانشگاه م تمام شد، زنگ زدم حبیب گفتم امروز نمی‌تونم بیام سعی کردم خلاصه و مفید بگم طبق معمول جواب اوکی خداحافظ 

می‌گذرد

از درد خوابم نمی‌بره یا چون عادت کرده امدخوابم نمی‌بره... خیلی بد اینجوری فکر و خیال کردن و رویا ساختن بی نتیجه فقط و فقط ساعت های عمرم گذر می‌کند همین و بس

نظم بده

ساعت ۳ صبح هنوز بیداری؟  نخوابیدی؟  با خودت داری چی کار می کنی؟  اینجوری نمیشه زندگی کرد این‌قدر گوه و نکبتی! به خودت بیا نظم بده به زندگی ت، اوضاع تو درست کن به کارها سر وسامان بده نظمی برقرار کنند سعی لذت ببری از زندگی ت