تنهاترین پسر دنیا

تنهاترین پسر دنیا

دل نوشته های تنهاترین پسر دنیا
تنهاترین پسر دنیا

تنهاترین پسر دنیا

دل نوشته های تنهاترین پسر دنیا

تنهاییی بزام

دم رفتن من که میشه یه مشکلی پیش میاد مسافر از توی سایت ما بلیط خریده اینترنت تعاونی شهر مبدا که باید بلیط صادر کنه قطع شده مسافر پول داده به تعاونی ولی بلیط صادر نشده و مسافر مارو میشناسه ! هیچ منم میخام برم خونه از بسکه امروز نسشته ام روی صندلی و هیچ فعالیتی نداشتم و همه ش با تفلن حرف زده خسته ام میخام برم خخونه استراحت کنم بعدش بشین پای کدنویسی البته اگر بازم شروع کنم به خیال پردازی و دری وری نگم ....

بابا زنگ زدهمیکه برای مامان بلیط هواپیما گرفته ام که بیاد ماشهر جمعه ! خب بازم من تنها میشم آخ جوووووووون

چرا لهجه اصفهانی نداری؟

زنگ زدهام پایانه ای شیراز برای بلیط ی که دیروز اشتباه کرده ام بعد خانمه متصدی گفت از کجا زنگ میزنی گفتم اصفهان بعد با تعجب گفت چرا لهجه اصفهانی نداری؟خوب نداشته باشم ؟ مگه هرکی اهل هرشهری که باشه باید لهجه داشته باشه ! بعدشم بهم اینجا گفتند اصلا نباید لهجه داشتی باشی و به لهجه کسی نخندی و جدی  باشی همین و بس

خوب باش امروز

امیدوارم امروز روز خوبی باشه سرکار تلخ و با بی حوصلگی نگذرد ....

عروسی به کوچه ماهم میاد رضا جان

یه روز هم عروسی به کوچه ماهم میاد رضا جان... ما هم یه روز می‌خندیدیم از ته دل بدون درد کشیدن... لذت می بریم از این زندگی بدون  عذاب... درست اون روز توی گودالی و دارند روت خاک می‌ریزند اما در عوض اون روز عروسی اومده توی کوچه مون