تنهاترین پسر دنیا

تنهاترین پسر دنیا

دل نوشته های تنهاترین پسر دنیا
تنهاترین پسر دنیا

تنهاترین پسر دنیا

دل نوشته های تنهاترین پسر دنیا

کلاه سرم رفت

صبح که بابا میخواست بره مامان اینقدر بهش گیر داد سر قضیه دیروز که با هم رفتند مبارکه، بابا مامان رو نَبرده خونه ای خواهرش بجاش رفتند خونه خواهر بابا ( عمه بنده ) شاکی بود دیروز که برگشتم از سرکار اصلا مامان با، بابا حرف نمی‌زید معلوم بود کلی با هم جروبحث کردن! توی راه برگشت بابا وایستایده جایی ناهار بخورند مامان از ماشین پیاده نشده.


بهر حال صبح که بابا می‌رفتم یادش رفت وسائلی که آبجی اینجا خریده بود از تابستون و جا نداشت توی ماشین شون ببره! من بعدازظهر بردم دادم انبار ترمینال که بره براش.

 

بابا  صدهزار تومن پول داده که من پول داشته باشم، اینجایی که من میرم سرکار از اواخر فروردین ماه البته گفتن چند ماه اول آزمایشی و از مردادماه، ماهی پونصد هزار تومن، منم جایی دستم بَند ِ نیست هیچ قراردادی هم ننوشتیم! یعنی این سالها هیچ کس برای کار قرارداد نمینویسه.


قبل از اینکه برم ترمینال مامان جان گفت این صدهزار تومنی که بابا بهت داد رو بده بمن من پول نقد میخوام توامان این کارت ( کارت بابا که پیش ش). صدهزار تومن در بیار خوب من رفتم بعد از کلی گشتن دنبال خودپرداز بی خیال شدم رفتم ترمینال بسته رو تحویل داده ام پیش خودمم گفتم یه بیست هزار تومن اضافه تر هم در بیارم! هیچ رفتم با یه  ژست خاص که آره داداش اینه ( انگار میلیارد تومنی پول تو کارت ‌) رفتم زدم ۱۲۰ هزار تومن نداد، موجودی گرفتم فقط توی کارت ۲۸۰۰ تومن بیشتر نبود هیچ ضایع شده ام کلاه مو انداختم پایین و برگشتم حالا یه کم پول دارم یعنی این مدت هر چی پول گیرم اومده  همون اول یه  مقداری شو گذاشتم کنار الان اونا هستند حدودا ۸۰ هزار تومان.


اومدم خونه مامان نیست رفته بیرون خیلی هم عالی هیچ من فقط پول از دست داده ام.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد