ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
نمیدونم شاید باورم اشتباه باشه دیروز صبح توی دانشگاه استاد خانم " م " رو دیدم خیلی صمیمی و دوستانه تر آز قبل باهام سلام احوال پرسی کرد ... بار دوم هم که بازم دیده ام ش بهمین نحوه... بعد سر کلاس درس هعی میگفت آقای " ف " درس رو متوجه شدی، یا دوباره بگم، حالت خوب ِ نمیخواهی بری بیرون... بعد کلاس بچهها هعی میگفتند رضا استاد " ف " خیلی تحویل ت میگرفت چی شده؟ گفت هیچی؟ به خدا؟ شاید فقط استاد " م " از آن دسته آدم هاست که به همه آدم ها احترام میگذارد و لبخند میزنند بدون هیچ چشم داشتی و شاید هم از آن دسته آدم هاست که دوست داره به آدم های که مشکل جسمی دارنند لطف ( محبت ) تا پیش خودش بگه چه آدم خوبی هستم، خدایا شُکرت بخاطر سالم بودنم... بهرحال نمیدونم شاید چون منو بخاطر همین که چندباری توی این مدت دیده من از کلاس ها اومدم و روی زمین نشسته بودم و حالم خوب نبود ِ... اما خب دوست ندارم کسی بهم ترحم کنه به هر دلیلی ... شاید نباید وقتی درد دارم به روی خودم بیارم...