-
کار جدید برام پیدا شده
جمعه 13 آذر 1394 20:59
زن دایی مامانم که یک زن روضهخوان هست و خود دایی مامانم هم روحانی.پدر زن و شوهر زن داداش بزرگمه خُبِ زن دایی مامان برام کار پیدا کرده بعنوان حساب دار تویی یک مغازه شیرینی فروشی گفته یک آدم مورد اعتماد میخواهد برای حساب کتاب میترسم از اینکارها تابه حال از اینکارا نکردم... میترسم گند بزنم پس نوشت: راستی آبجی خانم رفت...
-
برگشتن بابا
پنجشنبه 12 آذر 1394 20:28
بابا هم برگشت از کربلا... آخیش اومد از شر کل کل های با داداش درباره کارت به کارت بانکی... حالا امشب کارت شو تحویل ش میدم... بابا آنفولانزا گرفته...
-
اینترنت و حکایت
پنجشنبه 12 آذر 1394 17:16
خُبِ من با کُلی ِ جر و بحث بعد از چند سال مامان و بابا رو راضی کردم برای یک اینترنت تخمی مبین نت برام گرفتند حالا داداشی جان دیده میگه بدش بمن من استفاده کنم خدا بیشتر بهش بده بمن که میرسند هیچی ندارند... من با این آپدیت های لینوکس میگیرم...
-
حکایت سفر آبجی
پنجشنبه 12 آذر 1394 00:11
یکشنبه شب که مشخص شد آبجی خانم اینا میآند ما سه شنبه یعنی فردا صبح ش با مامان رفتیم میوه، مرغ، گوشت و سوپرمارکت خرید کردیم همه شو آوردم خونه میوه هارو شستم گذاشتم توی یخچال، مرغ رو تمیز شستم آمده کردم برای جوجه کباب تاحالا از اینکارا نکرده بودم، گوشت هارو شستم تیکه تیکه کردم چرخ کرده ام یک کم شو برای کباب البته ناگفته...
-
درد نوشت
چهارشنبه 11 آذر 1394 02:30
بعضی از آدم ها مرض دارند و از اذیت و آزار دیگران لذت میببرند... این آدم ها به خالق خودشون رفتند... به خدا... خدا هم لذت میبره اذیت شدن بنده هاشو میبینه... اسمش گذاشته امتحان، سرنوشت....آزمون اللهی... بعدشم گفته دنیا مزرعه آخرت... یعنی باید برای عذاب کشیدن لذت ببری همین... اینم میشه عدل و داد خداوند... پس نوشت : الاان...
-
به یاد من باش ...
چهارشنبه 11 آذر 1394 01:05
میخواهم به یادِ من باشی، اگر تو به یادِ من باشی، عینِ خیالم نیست که همه فراموشم کنند! کافکا در کرانه - هاروکی موراکامی پی نوشت: اما هیچ کس به یاد من نیست... آخه آدم مثل من با شرایط جسمی که داره چی به اینکه به یاد کسی باشه یا اینکه کسی به یادش باشه... همین که درد و پای چلاقِ به یادم ه از سرمم زیادی... پی نوشت: دلم...
-
از این زندگی
سهشنبه 10 آذر 1394 21:05
از خودم از رفتارهای خودم... از خودم حال بهم میخوره... از افکاری که دارم بدم میاد... از این زندگی اشغالی و کثافتی که برای خودم ساختم متنفرم... از این درد لعنتی متنفرم... از این که همه برام تصمیمم میگیرند و نظر من اصلا برای شان نظر من مهم نیست متنفرم... از این که هر حرفی میزنم کسی دلخور میشه... حرف های که فقط حرف های که...
-
آدم بدون عشق نمی تواند زندگانی کند... باید بتونند
سهشنبه 10 آذر 1394 12:36
ﺁﺩﻡ ﺑﺪﻭﻥ ﻋﺸﻖ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺯﻧﺪﮔﺎﻧﯽ ﻛﻨﺪ ! ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﻣﻦ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﻢ، ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﻧﻪ ﺍﺯ ﻛﺴﯽ ﺷﻨﻴﺪﻩ ﺍﻡ ﻭ ﻧﻪ ﺩﺭ ﺟﺎﻳﯽ ﺩﻳﺪﻩ ﺍﻡ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻳﺎﺩﻡ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ. ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻭﺟﻮﺩ ﺧﻮﺩﻡ، ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺧﻮﺩﻡ، ﺍﺯ ﻋﻤﺮﯼ ﻛﻪ ﺗﺒﺎﻩ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﻓﻬﻤﻴﺪﻩ ﺍﻡ. ﻧﻪ ! ﺁﺩﻡ ﺑﺪﻭﻥ ﻋﺸﻖ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺯﻧﺪﮔﺎﻧﯽ ﻛﻨﺪ... محمود دولت آبادی /کلیدر پس نوشت : عشق وجود نداره عشق یعنی علاقه شدید قلبی یک...
-
متنفرم از آدم های سالم... متنفرم
دوشنبه 9 آذر 1394 15:41
چرا آدم های سالم اینقدر خوش اند و برای اینکه خوش و تفریح شون کامل بشه و ثابت کنند آدم های خوبی هستند ترحم میکنند... حتی در کمک کردن؟؟؟؟؟
-
عدم تمرکز
یکشنبه 8 آذر 1394 21:28
عدم تمرکز روی لحظات زندگیم باعث شده که توی خیال پردازی هام فرو برم و خیلی از موقعیت های زندگیم از دست بدم... ساعت ها رویاپردازی بهیچ ثمره ای نداره بجز ضرر و زیان
-
درد نوشت
یکشنبه 8 آذر 1394 09:50
آخیش مامان رفت خونه ای دایی اش بهم گفت ظهر بیا انجا سر بزن ... گفتم نمیخواهم بیام گفت دایی ام و زن دایی ام خیلی به گردنت حق دارنند وقتی مریض بودی بچگی خیلی کمک کردن .. . نمیدونستم بهش چی بگم آخه مگه من گفته بودم کمک کنند حاله منت میذاره میگذاشتند بمیرم از این زندگی نکبتی راحت میشدم و اینقدر هم عذاب نمیدادم .... از...
-
یک روز از تاریخ
یکشنبه 8 آذر 1394 01:52
این هم یک روز دیگر از تاریخ رضا بود رضا عالی که آخرش گند زدی....
-
کتاب زندگینامه سرالکس فرگوسن
یکشنبه 8 آذر 1394 01:24
فعلا باز هم حوصله ای خوندن کتاب " آموزش مهارت های زندگی " رو ندارم میخواهم کتاب زندگینامه سرالکس فرگوسن رو بخونم آخه pdf اشو گیرآوردم از سایت نود
-
گزارش
شنبه 7 آذر 1394 19:44
میخواهم دیگه کتاب " شاهد بازی" ( لینک یک ) ( لینک دوم) رو نخونم حالم از هرچی ادبیات بهم خورد میخواهم بجاش کتاب " آموزش های مهارت زندگی" (لینک ) رو بخونم این کتاب را خیلی وقت پیش خریده بودم اما دریغ از اینکه یک فصل کامل شو بخونم...بخونم شاید بتونه کمکم کنه...از روی که اومدم اصفهان کارم شده ماساژ...
-
حال ِ بد
پنجشنبه 5 آذر 1394 20:58
کلی لباس پوشیدم رفتم برای مامان ماست و پنیر و دوغ خریدم آخه بابا کارت های بانکی شو گذاشته تا کارت به کارت های که احتیاج رو انجام بدم... اصلا حالم خوب نیست...
-
از زمستان و پائیز متنفرم
پنجشنبه 5 آذر 1394 18:30
از دیروز تا حالا که اومد اصفهان از سرما اینقدر پام درد میکنه این وسیله ای که توی رون پام ِ راه که میرم اینگار میخواهد از پام دربیاد... اینقدر از فصل پاییز و زمستان بدم میاد فقط تابستون... نه اینکه فصل زمستان و پائیز بد باشه اما خُبِ از عوارض پای چُلاق ِ دیگه همه چیز رو که برای پا بد منم ازشون متنفرم
-
نظر از یر بیکاری در مورد تست روانشناسی
چهارشنبه 4 آذر 1394 08:38
نظرم در مورد تست روانشناسی که چند روز پیش در تلگرام انجام دادم و گذاشتم اینجا... از بیکاری تویی سالن انتظار فرودگاه در موردش نوشتم. " لینک تست روانشناسی " تست روانشناسی سی که توسط یک بات تلگرام انجام دادم میگید که من درونگرا حسی؟!؟ فکری!؟ ملاحظه کننده درونگرا رو میفهمم، نفهم نیستم ولی حسی و فکری یعنی چی؟...
-
برگشت به اصفهان
سهشنبه 3 آذر 1394 17:17
بابا ظهر زنگ زد گفت برات بلیط هواپیما گرفتم فردا صبح برو فرودگاه ساعت هشت و نیم صبح. گفت باید اینجا باشی چون من میخواهم برم کربلا تو باید پیش مامانت و بالا سرکارگرهای خونه باشی ... خب فردا صبح عازم اصفهان هستم، باید خونه رو مرتب کنم بعدشم ساک بگیرم از داداش اینا آخه من از اصفهان اومدم با ماشین داداش اینا چون جا...
-
درد
سهشنبه 3 آذر 1394 10:37
پام درد میکنه اما خُب ِ برای هیچ کس مهم نیست چون آدم وقتی از زمان تولد با معلولیت و درد به دنیا میاد اطرافیان براشون دردش عادی میشه... اما برای خودت نه چون ذره ذره از درون می پوسندیت اما نمیمری...
-
بیداری از درد
شنبه 30 آبان 1394 09:19
دیشب تا ساعت شش خورده ای صبح بیدار بودم از درد دیگه شش به بعد از حال رفتم... صبح هم ساعت هشت از خونه زدم بیرون مغازه قبل ش دو لیوان نسکافه خوردم یک کمی سرحال باشم توی مغازه ولی بد سردردی دارم و پا درد لعنتی الان خوابم گرفت... لعنت به درد... لعنت به پای چُلاق ِ
-
وضعیت فعلی من
شنبه 30 آبان 1394 02:48
از درد خوابم نمیبره از درد توی تخت دراز کشیدم و دارم کتاب " شاهد بازی" با آیپد میخونم که فکر و خیال نکنم... لعنت به درد... ولی بعضی مواقع بازم به دنیایی خیالی م میرم... امشب ذهنم بدجوری گیر داده که منو بذاره جایی یک استادی که برنامه نویسی درس میده و همزمان خودش ِ هم در حال دادن تز دکتراش ِ... و شغل ش هم...
-
دشمن من
شنبه 30 آبان 1394 00:14
چرا نمی توانم کتاب بخونم؟ چرا نمی توانم توی دنیایی خیالی فرو نرم؟ ساعت ها توی خیال پردازی هام غرق میشم فارغ از همه چیز اینگار واقعیت داره این دنیایی خیالی... این دنیایی لعنتی از کلاس سوم ابتدایی برای فرار از واقعیت زندگیم یعنی پای چُلاق م ساخته شد اما الان نصف از روزهایی زندگیم رو مصرف کنه و تمام انرژیمو میگره... خیال...
-
سکوت از سر بی کسی
جمعه 29 آبان 1394 10:26
یک وقت هایی هست . دلت میخواهد با یکی حرف بزنی . فقط حرف بزنی بی آنکه چیزی بشنوی . بی آنکه قضاوت شوی . بی آنکه دلسوزی … بی آنکه ترحم شود بی آنکه … . کلی حرفه ناگفته در دلم بوده هست و خواهد بود و بعد از بالا پایین کردن 6 مخاطب موبایل همچنان ناگفته در سینه م ماند .... و سوزاند ... و می سوزاند .... بعد نوشت : از وقتی که...
-
دوست خیالی پویان
جمعه 29 آبان 1394 03:35
سلام دوست من " سلام دوست من " جمله ی ضایع و زشت ِ شاید باید یک اسم بهت ِ بدم ِ. یک اسم خوب و خوش لحن... مثلا مثل پویان... ولی این یک اشتباه جبران ناپذیر ِ تو فقط توی ذهن و سر و دنیایی خیالی و وهم انگیز من هستی... ما باید اینو یادمون باش ِ.... خیلی جالب ِ دارم با دوست خیالی م حرف میزنم... دوست ِ که توی دنیای...
-
بغض نوشت به پویان
جمعه 29 آبان 1394 02:10
سلام دوست جونی عزیز پویان جان امشب توی مغازه سر شبی مغازه شلوغ شد خانم میم یکی از شاگرد های مغازه ست اومد کمک من و داداش موقع حساب کردن یکدفعه بدون هیچ گونه قصدی و اتفاقی دست ش خورد پُشِت ِ دست من از آون موقع تا حالا دستم همون تیکه میسوزه اینگار قاشق داغ گذاشتند یکدفعه تمامم بدنم خیس عرق شد هنوز که چند ساعت ِ گذاشته...
-
درد در حال اجراست
جمعه 29 آبان 1394 01:59
زندگی در حال بارگیری است ، لطفا صبر کنید … سرعت خوشبختی بسیار کم است … تا زندگی ات لود شود … عمرت تمام شده … !!! پس نوشت: زندگی م در حال تمام شدن است اما هنوز زندگیم لود نشده... فقط دارم عذاب میکشم... زندگیم لود نشده اما درد ها و رنج ها و غم و غصه ها و تنهایی هام لود شده قبل از تولدم و حالا هم در حال اجرا هستند... پس...
-
تست روانشناسی- تلگرام
چهارشنبه 27 آبان 1394 19:30
-
نیستم
چهارشنبه 27 آبان 1394 17:33
ظهر که از مغازه رفتیم خونه یک نیم ساعت بعد سروصدای زنی شنیدم شبیه خواهر که اومده بود دنبال زن داداشم و بچه اش آخه دیروز برگشته آنند آبجی خانم یک زحمتی به خودش نداد که بیاد یک سراغی از من بگیره دقیقا از در خونه ای ما گذشته هم رفت و هم برگشت... خُبِ دیگه سالم نباشی زشت باشی و بی پول اینگار نیستی.... خُبِ حالا شب داداش...
-
تفاوت پولدار و فقیر
سهشنبه 26 آبان 1394 19:21
تو پولدارتر از منی لباس های گرانقیمت می پوشی و با ماشین، هر کجا دوست داشته باشی می روی من اما کافیست هوا ابری شود، به مترو نرسم و یا زور تلفن ام حتی به تک زنگ نرسد آنوقت تنها می شوم،تنها می مانم و مدام غصه می خورم دوست داشتن ات مثلِ بوسیدنِ ماه است من هیچ وقت نمی توانم ماه را ببوسم! | بهرنگ قاسمی - تلسکوپی که تو را...
-
چیستم؟
سهشنبه 26 آبان 1394 11:09
کیستم؟ یک تکه تنهایی چیستم؟ یک پیله دلتنگی تکّه تنهاییام: تاریک پیلة دلتنگیام: سنگی "مهدی اخوان ثالث" پس نوشت: چیستم؟ یک چُلاق ِ چیستم!؟ یک دیوان کننده ای آدم های سالم چیستم؟ یک زشت چیستم؟ یک افسرده کننده افراد سالم