تنهاترین پسر دنیا

تنهاترین پسر دنیا

دل نوشته های تنهاترین پسر دنیا
تنهاترین پسر دنیا

تنهاترین پسر دنیا

دل نوشته های تنهاترین پسر دنیا

نیستم

ظهر که از مغازه رفتیم خونه یک نیم ساعت بعد سروصدای زنی شنیدم شبیه خواهر که اومده بود دنبال زن داداشم و بچه اش آخه دیروز برگشته آنند آبجی خانم یک زحمتی به خودش نداد که بیاد یک سراغی از من بگیره دقیقا از در خونه ای ما گذشته هم رفت و هم برگشت... خُبِ دیگه سالم نباشی زشت باشی و بی پول اینگار نیستی.... خُبِ حالا شب داداش میخواهد بره دنبال زن و بچه اش... من نمیرم 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد