تنهاترین پسر دنیا

تنهاترین پسر دنیا

دل نوشته های تنهاترین پسر دنیا
تنهاترین پسر دنیا

تنهاترین پسر دنیا

دل نوشته های تنهاترین پسر دنیا

ساعت ساز نابینا

کتاب کلیدر رو pdf شو گذاشتم کتاب چون خیلی بد اسکن شده بود یک کتاب دیگر pdf پیدا کردم بنام " ساعت ساز نابینا " نویسنده " ریچارد داوکینز " در مورد نظریه تکامل گرچه به پای نظریه خلقت من نمیرسه ( هر کی نخونده نظریه منو بخوره اینجاست)  این کتاب " ساعت ساز نابینا " از آن کتاب های که توی ایران هم چاپ شده ولی خیلی سانسور شده این pdf با کیفیت بالا و بدون سانسور 


#@ میدونم من آخرش مجبورم کلیدر و همین pdf شو بخونم آخه میگند بعضی قسمت ها سانسور شده توی چاپ این pdf کلیدر مال چاپ های قبل از انقلاب 

من آدم بدی هستم

" من آدم بدی هستم " این هی توی ذهنم تکرار میشه . من امشب باعث شدم کسی آرزوی مرگ کنه. خیلی از خودم متنفر شدم . چقدر بد آدم نفهمه و کسی رو آزار بده . " من آدم بدی هستم "
چقدر بدتر که این کار ناخواسته باشه نه بهتر که مثل قبلاً رفت توی غار تنهایی، جایی که فقط خودم هستم و خودم و هیچ کس دیگه ای نیست. ( کتاب، پویان " دوست خیالی "، لب تاپ و موبایل و خودم) دیگه باعث آزار کسی نمیشم. دیگه کسی هم باعث آزار من نمیشه.

باید از زندگی لذت برد حتی با پای چلاق

نه حال و حوصله خوندن ندارم اینجوری نمیشه باید از دنیایی خیالی و مجازی و اینترنت فاصله بگیرم و بیشتر کتاب بخونم هم درسی و هم غیر درسی یک دفعه وارد دنیایی مجازی شدم بدون اینکه کنترل و نظارت ی برروی استفاده از دنیایی مجازی باش ِِ  الان کارم شده کمی درس خوندن، مابقی تقسیم میشه به موبایل ( دنیایی مجازی ( گوگل پلاس، فیسبوک، توییتر، اینستاگرام و کانال های تلگرام) و کلاش اف کلانز)  و تلویزیون دیدن این که نشد زندگی کردن درسته تنهام درسته درد دارم اما اینا دلیل نمیشه که کتاب نخونم، درس نخونم و از زندگیم لذت نبرم... دلیل نمیشه که کتاب نخونم و ندونم و نفهمم اطراف م چه خبر؟  باید از زندگیم لذت ببرم حتی با این محدودیت های که دارم درست پام مشکل داره اما ذهنم دست هام چشم هام و کلی نعمت دیگر هیچ مشکل ندارند همین... این دو، سه روز که تمرینات کتاب رو هرچند نصف و نیمه انجام دادم فهمیدم خیلی نعمت های دارم و قذرشونو نمیدونم... 

آدمی پنج سال دیگر


پس نوشت: توی این سال ها که آدم های خوبی توی زندگیم اومدن آدم های خوبی نبودند... آدم های سالم ی که فقط برای ترحم کردن و دلسوزی... و هیچ کتابی را نخوندم... تنها کتابی که توی سال ها کامل خوندم کتاب " زندگینامه استیو جابز " بود و توی این مدت هر کتابی را نصب، نصف رها کردم نمیدونم چرا؟ 

کتاب زندگینامه سرالکس فرگوسن

فعلا باز هم حوصله ای خوندن کتاب " آموزش مهارت های زندگی " رو ندارم میخواهم کتاب زندگینامه سرالکس فرگوسن رو بخونم آخه pdf اشو گیرآوردم از سایت نود 

گزارش

    میخواهم دیگه کتاب " شاهد بازی" ( لینک یک)  ( لینک دوم) رو نخونم حالم از هرچی ادبیات بهم خورد میخواهم بجاش کتاب " آموزش های مهارت زندگی" (لینک) رو بخونم این کتاب را خیلی وقت پیش خریده بودم اما دریغ از اینکه یک فصل کامل شو بخونم...بخونم شاید بتونه کمکم کنه...از روی که اومدم اصفهان کارم شده ماساژ دادن پاهای مامان و مجبورش کنم ورزش هاشو انجام بدم من خودم حالم خوب نیست حالا باید هوای مامانو داشته باشم.


باید برنامه‌ریزی کنم شدیدا به چسبم به برنامه نویسی و کنکور،  رفتم پرسیدم میگه برای کتاب های کنکور کاردانی به کارشناسی کامپیوتر گسترش علوم پایه که بهترین کتاب های کنکور کامپیوتر هر کتاب قیمت ش ۲۰هزار تا ۲۵هزار تومن باید کم کم پول بگیرم و جمع کنم برای کتاب های کنکور،  الان با پس اندازی که توی مدتی که ماهشهر تنها بودم از پولی های که بابام برای غذا گذشته بود صدهزارتومن،  چقدر گرسنگی کشیدم بخاطر این صدهزارتومن.....


هان!  راستی آبجی خانم قرار چهارشنبه با بچه هاش بیآیند سربزنند به مامان باید خودمو آماده کنم که لبخند بزنم به تیکه پرونی های آبجی خانم جان... 

وضعیت فعلی من

از درد خوابم نمیبره از درد توی تخت دراز کشیدم و دارم کتاب " شاهد بازی" با آیپد میخونم که فکر و خیال نکنم... لعنت به درد... ولی بعضی مواقع بازم به دنیایی خیالی م میرم... امشب ذهنم بدجوری گیر داده که منو بذاره جایی یک استادی که برنامه نویسی درس میده و همزمان خودش ِ هم در حال دادن تز دکتراش ِ... و شغل ش هم برنامه نویس توی یک شرکت... 

از اون برنامه نویسی های خوره کدنویسی از اونایی که بیست و چهارست کارشون کد زدن ِ... 

که موقع تدریس دوست داره از تجربه های شخصی و واقعی کاری به دانشجوها یاد بده که تویی آینده ای شغلی به کارشون بیاد... 


اگر نخواهد اغراق کنم شاید چندین و چندساعت تویی همین خیال پردازی ها بودم.... 


ولی خودمونیم باید اعتراف کنم دلم همچنین زندگی میخواهد... 

قسمت جالب ش این بود که پام سالم بود یعنی توی تمام این خیال پردازی های این سالها پام سالمه بدون هیچ گونه مشکل جسمی با قد بلند و چهارشانه مثل دوتا برادرم نه اینکه چُلاق ِ و کوتوله و زشت و کریح