ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
از درد خوابم نمیبره از درد توی تخت دراز کشیدم و دارم کتاب " شاهد بازی" با آیپد میخونم که فکر و خیال نکنم... لعنت به درد... ولی بعضی مواقع بازم به دنیایی خیالی م میرم... امشب ذهنم بدجوری گیر داده که منو بذاره جایی یک استادی که برنامه نویسی درس میده و همزمان خودش ِ هم در حال دادن تز دکتراش ِ... و شغل ش هم برنامه نویس توی یک شرکت...
از اون برنامه نویسی های خوره کدنویسی از اونایی که بیست و چهارست کارشون کد زدن ِ...
که موقع تدریس دوست داره از تجربه های شخصی و واقعی کاری به دانشجوها یاد بده که تویی آینده ای شغلی به کارشون بیاد...
اگر نخواهد اغراق کنم شاید چندین و چندساعت تویی همین خیال پردازی ها بودم....
ولی خودمونیم باید اعتراف کنم دلم همچنین زندگی میخواهد...
قسمت جالب ش این بود که پام سالم بود یعنی توی تمام این خیال پردازی های این سالها پام سالمه بدون هیچ گونه مشکل جسمی با قد بلند و چهارشانه مثل دوتا برادرم نه اینکه چُلاق ِ و کوتوله و زشت و کریح
از دیشب شروع کردم به خوندنم کتاب جدیدی بنام " شاهد بازی در ادبیات " کتاب در مورد مضمون شعرهایی ادبیات ایرانی ست طبق گفته نویسنده کتاب تمام شعرهایی حافظ و سعدی و غیره در مورد معشوق مرد بوده به دلیل اینکه از ادبیات عرفانی یونانیان و ترکان به ادبیات عرفانی ایران وارد شده....
من دیگر شعر حافظ و خیام نمیخونم همه اش همجنسگرایان ست