ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
کسی میدونه چرا من از غار تنهایی م اومدهام بیرون اونجا بهتر جایی ممکن بود اینقدر درد و رنج، غم و غصه و درد روحی به دردهای جسمیم اضافه شد که چی ؟ برای چی ؟ برای هیچ؟ برای رنج بیشتر کشیدن و بیشتر تنها شدن
بیرون غار تنهایی بودن بی فایده است اعتماد کردن به آدم های سالم بی فایده است .
حرف زدن و توضیح دادن بی فایده است برای کسی توضیح نمیدهم در مورد هیچ چیزی همین همه چیز من عالی و بترکون از اینم به بعد
تو پولدارتر از منی
لباس های گرانقیمت می پوشی
و با ماشین، هر کجا دوست داشته باشی می روی
من اما کافیست هوا ابری شود،
به مترو نرسم
و یا زور تلفن ام حتی به تک زنگ نرسد
آنوقت تنها می شوم،تنها می مانم
و مدام غصه می خورم
دوست داشتن ات مثلِ بوسیدنِ ماه است
من هیچ وقت نمی توانم ماه را ببوسم!
| بهرنگ قاسمی - تلسکوپی که تو را رصد می کرد شکست |
پس نوشت: اوضاع بدتر میشود زمانی که به بی پولی ات چُلاق ِ بودن و زشت بودن هم اضافه شود... و افسرده و منزوی و دیوانه میشوی و به غارتنهایی خودت پناه می بری