تنهاترین پسر دنیا

تنهاترین پسر دنیا

دل نوشته های تنهاترین پسر دنیا
تنهاترین پسر دنیا

تنهاترین پسر دنیا

دل نوشته های تنهاترین پسر دنیا

عصبانیت

یک نرم‌افزار بلک لیست از مایکت دانلود کردم [ لینک دانلود نرم افزار ] و شماره پسرخاله ها و خاله ها و دایی رو توش بلاک کردم اینا وقتی که دلشان می خواهند با آدم در تماس اند در بقیه مواقع پاسخ گو نیستند بالاخص پسرخاله ها 



+ راستی خاله از روستا اومده توی این مدت که من ماهشهر بودم چشم شو عمل کرده آب مروارید آورده الان آمده صبح بره دکتر پانسمان چشم شو باز کنه نُه ِِ تا بچه داره یکی شون نیمودن باهاش حسابی شاکی... الان سر همین موضوع مامان منو صدا یک گوشی و کُلی نصیحت م کردم و گفت هنوز سر جر و بحث که ما پارسال، پیارسال ها باهام داشتیم هنوز بهم میگند رضا باهات بَدِ حرف زد ولی خودشان دنبال مادرشون نیمودند... بلاک کردم اینا رو که هیچ وقت نخواهم باهاشون دم خور بشم آدم های که تا زمانی که بتونی براشون یک کار حتی کوچک انجام بدی جواب سلام تو میدن. 


+ امیدوارم درد پام که بخاطر عصبی بودنم بخاطر حرف های مامان بیشتر شده بذار بخوابم چون صبح باید ساعت شش بیدار بشم و هفت ربع کم از خونه بزنم بیرون... 

+ تایمر پاکی را از ساعت دوازده امشب بازم راه انداختم امیدوارم این بار مرتبه آخر باشه که صفرش میکنم 

هیچ کس درک نمیکند....

_می‌گویم: "به چه فکر می‌کنی عزیزم؟

_جواب می‌دهد: "به رنجی که می‌کشم."

_می‌گویم: "می‌فهمم."

_جواب می‌دهد:‌‌‌ "نه نمی‌فهمی. رنج انواع مختلف دارد. هر کسی هم رنج خودش را دارد.‌ نه تو رنج من را می‌فهمی و نه من رنج تو را. مثل خیلی چیزهای شخصی هر کسی هم یک رنج شخصی دارد که هیچ کس نمی‌تواند آن را بفهمد."


ساعت ویرانی

آرام روانشاد

پس نوشت :هیچ کس درک نمیکند درد پای من را... هیچ کس درک نمیکند تنهای من را... هیچ کس درک نمیکند بغض من را... هیچ کس درک نمیکند... 

وضعیت فعلی من

از درد خوابم نمیبره از درد توی تخت دراز کشیدم و دارم کتاب " شاهد بازی" با آیپد میخونم که فکر و خیال نکنم... لعنت به درد... ولی بعضی مواقع بازم به دنیایی خیالی م میرم... امشب ذهنم بدجوری گیر داده که منو بذاره جایی یک استادی که برنامه نویسی درس میده و همزمان خودش ِ هم در حال دادن تز دکتراش ِ... و شغل ش هم برنامه نویس توی یک شرکت... 

از اون برنامه نویسی های خوره کدنویسی از اونایی که بیست و چهارست کارشون کد زدن ِ... 

که موقع تدریس دوست داره از تجربه های شخصی و واقعی کاری به دانشجوها یاد بده که تویی آینده ای شغلی به کارشون بیاد... 


اگر نخواهد اغراق کنم شاید چندین و چندساعت تویی همین خیال پردازی ها بودم.... 


ولی خودمونیم باید اعتراف کنم دلم همچنین زندگی میخواهد... 

قسمت جالب ش این بود که پام سالم بود یعنی توی تمام این خیال پردازی های این سالها پام سالمه بدون هیچ گونه مشکل جسمی با قد بلند و چهارشانه مثل دوتا برادرم نه اینکه چُلاق ِ و کوتوله و زشت و کریح 

درد در حال اجراست

زندگی در حال بارگیری است ، لطفا صبر کنید …

سرعت خوشبختی بسیار کم است …

تا زندگی ات لود شود … عمرت تمام شده … !!!


پس نوشت: زندگی م در حال تمام شدن است اما هنوز زندگیم لود نشده... فقط دارم عذاب میکشم... 

زندگیم لود نشده اما درد ها و رنج ها و غم و غصه ها و تنهایی هام لود شده قبل از تولدم و حالا هم در حال اجرا هستند...


پس نوشت : امشب بدجوری حالم بد ... بعدازظهری تویی مغازه نمیدونم چیم شد یکدفعه دلم گرفت اینگار تمام غم ها و مشکلات عالم روی منه و بغض گلومو گرفت ... تمام خاطرات  گذشته چه شاد و چه تلخ اومد جلو عرق بدی کرده ام تمام تن ام خیس عرق فقط تونستم بشینم روی زمین تا یکم حالم جا بیاد ... حالم بد جوری خرابه ...هیچ امیدی به زندگیم ندارم چون هرکاری میکنم نمیتونم از درد این  پای لعنتی راحت بشم ...

تو در جهان تصادفی هستی...

‎تو در جهان تصادفی نیستی. هستی به تو نیاز دارد. بدون تو چیزی در جهان کم خواهد بود و هیچکس نمی تواند جای آن را پر کند. این همان چیزی است که به تو عزت و عظمت می بخشد. اینکه کل هستی، تو را کم خواهد داشت. ماه و خورشید و ستارگان، درختان، زمین و پرندگان، هر چیزی در کائنات حس خواهد کرد که جایی خالی وجود دارد که جز تو هیچ کس نمی تواند آن را پر کند.


پس نوشت : مسلما من اگر نباشم هیچ خلایی توی هستی به وجود نمیاد بلکه اکسیژن بیشتری برای بقیه افراد مهم هستی میمونه... بعضی از مواقع به این فکر می کنم که دلیل و علت به دنیا اومدن من چیه؟ فقط قرار بوده یک امتحان برای اینکه مامان و بابا سالم هستند چون قبل از من یک بچه ای دیگه زنده به دنیا نیموده...شاید هم من دارم مجازات میشم بخاطر مرگ اون...


دیشب از درد تا پنج، پنج نیم صبح بیدار بودم... لعنت به زندگی 

ماوقع

روز بدی رو پشت ِ  سرگذاشتم درد پا... بی انگیزه گی.... 

و بعدازظهر کسالت بار توی مغازه سرشبی هم بارون گرفت یعنی از ظهر بارون می‌بارید.....

امشب بالاخره تونست فدورا ۲۱ رو کرنل شو آپدیت کنم از بعدازظهر گذاشتم برای آپدیت تا آخر شب که از مغازه برگشتم درست شد.... راستی Fifa 15 نصب کردم ( من روی لب تاپ م دو تا سیستم عامل دارم یکی ویندوز 8.1 و فدورا)  ببین من اینجوری میخواهم خودمو فراری بدم از این وضعیت فلاکت بار..... 


آبجی خانم برام تویی واتس آپ آگهی استخدام بانک ملت رو فرستاد شرایط شو خوندم اما بخاطر شرایط جسمانی ( پای چلاق ِ)  فایده ای نداره و نمیتونم ثبت نام کنم.... 

سرآغاز وبلاگ

من رضا متولد سال ۱۳۶۸ هستم.در هنگام تولد  جمجمه سرم به شکل قایقی شکلی بوده که در شش ماهگی عمل جراحی کردم و خوب شد... اما از اون عمل جراحی یک برآمدگی ( جای بخیه)  باقی مانده است. که بعد از گذشت سال ها،  امسال اردیبهشت ماه (۹۳) متوجه شدم که این از بین شکاف پوسته ای سرم مقدار مایع نخاعی بیرون میزنه و این علت تمام سردردهای منه... 




اما علاوه بر مشکل سر در هنگام تولد پاهام از ناحیه لنگ دچار عفونت بودند که لگن سمت راست به طی درمان چندماه خوب شد اما عفونت سمت لگن سمت چپ نه درست نشد... که با بزرگتر شدنم و رشدم باعث کوتاهی پای چپم شد...تا بحال هشت بار عمل جراحی کردم اما بی فایده که متاسفانه سر یکی از عمل های جراحی زانویی چپم هم مشکل دار شد...





این مکان یک مکان مفید و قابل استفاده رو برای خودم و درجه بعدی برای افرادی دیگر را فراهم کنم.



این وبلاگ تجربیات، دست نوشته ها و بعضی از مشکلاتی که توی هر  زمینه و یا هرچیز دیگه ای که به سختی حل کردم رو برای یادآوری خود و استفاده دیگران میذارم... و صرفا جهت یادآوری بعضی از نکات به خودم می باشد 


تویی این وبلاگ دل نوشت هایم از مشکلات روزمره خودمو می نویسم...