آخیش مامان رفت خونه ای دایی اش بهم گفت ظهر بیا انجا سر بزن ... گفتم نمیخواهم بیام گفت دایی ام و زن دایی ام خیلی به گردنت حق دارنند وقتی مریض بودی بچگی خیلی کمک کردن .. . نمیدونستم بهش چی بگم آخه مگه من گفته بودم کمک کنند حاله منت میذاره میگذاشتند بمیرم از این زندگی نکبتی راحت میشدم و اینقدر هم عذاب نمیدادم ....
از وقتی که مامان رفته بیرون از خونه فقط و فقط نشستم و گریه میکنم .. کمی هم کدنویسی کار میکنم ... لعنت به ادم چلاق که همیشه منت کسی بالای سرش ه
میخواهم دیگه کتاب " شاهد بازی" ( لینک یک) ( لینک دوم) رو نخونم حالم از هرچی ادبیات بهم خورد میخواهم بجاش کتاب " آموزش های مهارت زندگی" (لینک) رو بخونم این کتاب را خیلی وقت پیش خریده بودم اما دریغ از اینکه یک فصل کامل شو بخونم...بخونم شاید بتونه کمکم کنه...از روی که اومدم اصفهان کارم شده ماساژ دادن پاهای مامان و مجبورش کنم ورزش هاشو انجام بدم من خودم حالم خوب نیست حالا باید هوای مامانو داشته باشم.
باید برنامهریزی کنم شدیدا به چسبم به برنامه نویسی و کنکور، رفتم پرسیدم میگه برای کتاب های کنکور کاردانی به کارشناسی کامپیوتر گسترش علوم پایه که بهترین کتاب های کنکور کامپیوتر هر کتاب قیمت ش ۲۰هزار تا ۲۵هزار تومن باید کم کم پول بگیرم و جمع کنم برای کتاب های کنکور، الان با پس اندازی که توی مدتی که ماهشهر تنها بودم از پولی های که بابام برای غذا گذشته بود صدهزارتومن، چقدر گرسنگی کشیدم بخاطر این صدهزارتومن.....
هان! راستی آبجی خانم قرار چهارشنبه با بچه هاش بیآیند سربزنند به مامان باید خودمو آماده کنم که لبخند بزنم به تیکه پرونی های آبجی خانم جان...
کلی لباس پوشیدم رفتم برای مامان ماست و پنیر و دوغ خریدم آخه بابا کارت های بانکی شو گذاشته تا کارت به کارت های که احتیاج رو انجام بدم... اصلا حالم خوب نیست...
از دیروز تا حالا که اومد اصفهان از سرما اینقدر پام درد میکنه این وسیله ای که توی رون پام ِ راه که میرم اینگار میخواهد از پام دربیاد... اینقدر از فصل پاییز و زمستان بدم میاد فقط تابستون... نه اینکه فصل زمستان و پائیز بد باشه اما خُبِ از عوارض پای چُلاق ِ دیگه همه چیز رو که برای پا بد منم ازشون متنفرم
نظرم در مورد تست روانشناسی که چند روز پیش در تلگرام انجام دادم و گذاشتم اینجا... از بیکاری تویی سالن انتظار فرودگاه در موردش نوشتم. "لینک تست روانشناسی "
تست روانشناسی سی که توسط یک بات تلگرام انجام دادم میگید که من درونگرا حسی؟!؟ فکری!؟ ملاحظه کننده
درونگرا رو میفهمم، نفهم نیستم ولی حسی و فکری یعنی چی؟ حالا اینا به کنار ملاحظه کننده دیگه چه صیغه ای یعنی من ملاحظه میکنم والله تا جایی که ...
بابا ظهر زنگ زد گفت برات بلیط هواپیما گرفتم فردا صبح برو فرودگاه ساعت هشت و نیم صبح. گفت باید اینجا باشی چون من میخواهم برم کربلا تو باید پیش مامانت و بالا سرکارگرهای خونه باشی ... خب فردا صبح عازم اصفهان هستم، باید خونه رو مرتب کنم بعدشم ساک بگیرم از داداش اینا آخه من از اصفهان اومدم با ماشین داداش اینا چون جا نداشتند لباسایی منو ریختند تویی یک پلاستیک بزرگ زباله ای حالا برای برگشت ساک ندارم...
پام درد میکنه اما خُب ِ برای هیچ کس مهم نیست
چون آدم وقتی از زمان تولد با معلولیت و درد به دنیا میاد اطرافیان براشون دردش عادی میشه... اما برای خودت نه چون ذره ذره از درون می پوسندیت اما نمیمری...