سلام
نمی دمن چرا هرچی که میخوام به دنیایی اطرافم مثبت بیاندیشم نمی توانم . بااینکه در کانون گرم خانواده و در جمع صیمیم دوستانم هستم بازهم احساس تنهایی می کنم بازهم دلم میخواد تنها تویی اتاق خودم باش و به یک نقطه زل بزنم . و تمام غم وغصه عالم به سراغ می اید غم که هرگز پابان ندارد این غم وغصه ها از زمانی شروع شود که من در سال 84 در بیمارستان بستری شودم روزهای سختی و درد ناکی بود یک سال تمام بی نتیجه روی تخت بیمارستان بودم به امید اینکه حالم خوب شود و بتوانم مثل بقیه راحتتر راه برم اما نشود که نشود تا جالم هم بدتر هم از لحاظ روحی و هم از لحاظ جسمی ...........
نمیدونم چطوری از شر این افکار راحت شوم تا بتوننم این 30 واحد باقی مونده رو تمام کنم .
سلام
همین جور که میدنیم خدا ما ادم ها رو از گل افریده
اما
من یکرو
از اشغال گل های و باقی مانده گل های دیگر آدم های ساخته
گل کمی مونده بود که به پاهام وقد نرسید برای همین خدا برای زیباییم زیاد وقت نگذاشت
اما برعکس برای بعضی از ادم مخصوص زن ها خیلی وقت گذاشته
سلام
امشب خیلی دلم گرفته است هیچ کس را ندارم باهاش درد و دل کنم شب ها از درد پاهام نمی تونم بخوابم دم صبح ها از درد از حال میروم نمی دونم چیکارکنم از شنبه صبح هم کلاس های دانشگاه شروع میشه نمی دونم چیکارکنم .
سلام به دوستان
ببخشید یه چند وقتی بود که ننوشتم حالم خوب نبود
چندروزی بود که حالم خوب نبود یکی از دوستان چند توصیه برای فراموشی مشکلاتم راهکارهای به هم پیشنهاداتی بهم داده که اونها رو در زیر میارم شماهم اگه راهی دارید بگید تا به من کمک کنید
1-وقت ها رو پر کن . 2-بیکاری محل تخم گذاری شیطانه -
3-تلاش فکری و بدنی
4-ورزش -
5-روزه
-6انس با قران
7-پنهان بردن به خدا
توصیه - 10 دقیقه قبل از اذان صبح بیدار شیم
من رضا 21 ساله
متولد 8 فروردین سال 1368 هستم . جای که به دنیا امدم اصفهان .
ولی اکنون در یکی از شهرهای خوزستان ساکنیم.
من دانشجوی ترم 8 رشته کاردانی کامپیوترم و دانشجویی رشته مهندسی شبکه هستم.
تصمیم گرفتم در این وبلاگ داستان زندگیمو بگم داستانی که بسیار تلخ و ناگوار امیدوارم یه کسی پیدا شود و حوصله پیدا کند و بخوند
این است داستان زندگی رضا....
پرهیز کنم از این که با کسی بخواهم در ارتباط باشم... از هر نوعی دوستی،راهنمایی، مشاوره، یاددادن دوست داشتن و دوست داشته شدن و غیره... این همه ش آدم همه اش تو رو فقط برای اینکه به خودشان بگویند آدم خوبی هستند و میتوانند به آدم های ضعیف تر از خودشان کمک کنند وارد حریم خصوصی و شخصی ت می شوند و وقتی هم که خسته می شوند مثل یک دستمال کاغذی استفاده شده باهات برخورد می کنند... به هیچ نباید اجازه داد وارد دایره تنهایی ت بشه که بعد اینکه به خودش ِِ ثابت کرد آدم خوبی بهت بگه مزاحمی... یا بگه یا بلاک بشی یا با چند تا فحش آب دار بدرقه بشی... یا ک...رشو حواله ای خودت یا خانواده ات کنه...