بیرون غار تنهایی بودن بی فایده است اعتماد کردن به آدم های سالم بی فایده است .
حرف زدن و توضیح دادن بی فایده است برای کسی توضیح نمیدهم در مورد هیچ چیزی همین همه چیز من عالی و بترکون از اینم به بعد
بابا خان و مامان خانم رفتند نجف با پرواز که برای راهپیمایی اربعین و تنهایی من آغاز شد !!!!
در مورد هیچی موضوعی با هیچ کس حرف نمیزنیم با هیچ کس همین هیچ چیزی مهم نیست
توی گزارشی که درباره این خبر کار شده از قول همبازی ها و دوستان ش نوشته شده اسمش شاهرخ غلامرضاپور بوده
آخرین بار برای تیم خوشه طلائی باز یک ده و مصدوم شده از ناحیه کمر! عمل جراحی میکنه بعد از عمل جراحی دچار درد بود دارو مصرف میکنه ضد درد باعث میشه تست دوپینگ ش مثبت باشه! یه همین خاطر شش ماه از مسابقات فوتبال محروم میشه همبازی سابقه ش " لیاقتش خیلی بالاتر از اینها بود. وقتی در لیگ برتر به پارس جنوبی جم رفت، دو سه تیم دیگر او را میخواستند ولی یک روز پیش از مسابقات نامش را خط زدند و دیگر نتوانست در لیگ برتر تیم پیدا کند و دوباره برگشت به لیگ یک. به او خیلی بیمهری شد؛ واقعا در فوتبال به حقش نرسید؛ در ایران جوان به حقش نرسید؛ در فجر هم که سرباز بود و در خوشه طلایی و نفت مسجد سلیمان هم که پولش را ندادند "
یا همبازیان سابق ش گفتند که گوشهگیر و مهربان توصیف میکنند که تمایلی به حرف زدن نداشته و بیشتر اوقاتش را با خواندن کتاب سر میکرده است و این اواخر کتاب های صادق هدایت میخونده!
رامتین سلیمانزاده در مورد ویژگیهای اخلاقی غلامرضاپور پرسیدیم، او اینطور به این سوال پاسخ داد:«آدم خاصی بود و خیلی در خلا بود. خیلی توی خودش بود و واقعا آدم بیآزاری بود. تحصیل کرده بود و کتاب های زیادی میخواند. همه کسانی که به او نزدیک بودند، میدانستند یک روز این اتفاق میافتد. قبلا سابقه این کار (خودکشی) را داشت. خیلی ناراحت بود که چرا در فوتبال به حقش نرسیده است. خیلی گلایه داشت. در چند باشگاه دستمزدش را نگرفت. واقعا نیاز بود کنار شاهرخ یک روانشناس باشد تا به این فضا وارد نشود.»
حالا که او دیگر در این دنیا وجود ندارد، اما او دو روز پیش در جمع دوستان فوتبال بازی کرده و در تماسهایی که اخیرا با برخی از همبازیان سابقش داشته، حتی قول داده بوده تا وزنش را کم کند و دوباره به فوتبال بازگردد. سلیمان زاده در این مورد میگوید:«دوباره قول داده بود برگردد و لاغر کند. قرار بود دوباره فوتبال بازی کند، ولی این تصمیم را گرفت». چاهکوتازاده هم از تصمیم شاهرخ برای بازگشت حرف میزند:« چند وقت پیش که با او صحبت کردم قرار بود برگردد. دو روز پیش هم با برخی از دوستان بازی کرده بود. تماس که گرفتم، گفتند شاهرخ بازی کرده و گفتیم خدا را شکر.»
انگار دو روز قبل اینکه خودکشی کنه استوری میذاره و از همه کسانی که فکر میکرده براشون اهمیت داره خداحافظی میکنه!
جایی دیگر از گزارش نوشته شده " این شرح کوتاهی بود از زندگی مردی که نتوانست با سختیهای دنیا کنار بیاید و تصمیم عجیبی را برای پایان دادن به زندگیاش گرفت. " مردی که نتوانست با سختی های زندگی کنار بیاد و همه چیز رو تموم کرد !!!! نه این درست نیست باید نوشت و گفت مردی که نتونست ( یا نخواست ) برای خودش بجنگ یا جنگید و زورش به یکسری چیزها نرسید و تمام کرد این جنگ رو !!!
این هم آخرین مصاحبه ش " من همیشه با توجه به اینکه دوستان زیادی ندارم، زیاد خیال پردازی میکنم. قبل از بازی چند تا از دوستانم به من زنگ زدند و گفتند گل میزنی. می دانستم اگر در بازی در لحظه مناسب و در جای مناسبی باشم، میتوانم گلزنی کنم. البته همیشه برای من اول و آخر ماجرا خوب بوده، اما وسطهایش زیاد خوب پیش نمیرود. ولی برای رسانه ها و مردم بیشتر آخر داستان مهم است "
پس نوشت من : سخت های زیادی دارم ، درد زیادی رو بخاطر عمل های جراحی هم تحمل میکنم ، سعی دارم شکست شون بدم درگیر با درون و خیال پردازی های زیاد دوست های کم کم !!! و همیشه اول ماجرا خوب بوده اما از وسط هاش به اخر جالب نبوده !!!! شاید منم یک روز همه چیز رو تموم کنم این روزها در حال جنگیدن هستم و به دست آوردن رویاهای که نمیدونم چرا باید برم دنبال شون فقط بخاطر اینکه کسی بهم نگه ببین فولانی بدتر از تو هست شرایط ولی ببین چه تلاشی میکنه !!! توی رویاهای کسانی دیگر سیر میکنم !!!! شاید روزی هم چیز تمام شود
مثل سنوات گذشته انگیزه ای برای انجام کاری ندارم !!!! فقط وقت تلف میکنم همین و بس !!!!
باید برم امروز کاردان فنی شهرک آزمایش ببینم نظر کارشناس اونها در مورد تاییدیه گواهینامه م چی تا بعد برم نظر کارشناس اونها در مورد تاییدیه گواهینامه م چی تا بعد بر سراغ بقیه مراحل گرفتن گواهینامه !!!!!
خان داداش محسن یک کاره زنگ زده میگه گواهینامه تو گرفتی ؟ میگم نه اووو واه چقدر طول کشید بهش گفتم هنوز جواب کمیسیون پزشکی م نیموده فردا تازه باید برم تاییدیه بگیرم بعد برم دنبال بقیه مراحل ثبت نام توی آموزشگاه رانندگی ؟!! میگه هان این جوری پس ؟ بی خیال
گفت ایران خودرو ثبت نام میکنه ماشین گفتم برو اگر گواهینامه تو گرفتی ثبت نام کنی ؟؟؟!!! گفتم ممنون که اطلاع دادی ! گفت به بابا خان بگو گفتم باشه !!!!
چرا این جوری میکنند هی می پرسند چی شد ؟ آقا من پیگیری میکنم ولی من مشکل جسمی دارم و این خودش توی این کشور یعنی کوه مشکلات !!!! گرفتن یه گواهینامه یه کار فرسایشی فقط برای ثبت نام !!!! مراحل کار طول میکشه یه نامه رو میخواهند بفرستند یک هفته طول میکشه انگار دسته منه!!!!! توی خود شهر هم هست !!!! نمیخواد انگار بره تهران !!!!!!
بعدشم من اینجوری که فهمیدم !!!! باید ماشین اتوماتیک سوار بشم وگرنه اگر تصادف کرده ام بیمه قبول مسیولیت نمیکنه !!!! بی خیال
این هم بگذرد
هر چند گاهی از خودم میپرسم چی میخوایی رضا ؟ یه زمانی به این سوال کلی جواب داشته ام بدهم اما این روزها هیچ جواب ندارم یه هیچ یه nothing ، بخاطر همینه توی صفحه یکه توی اینترنت برای خودم درست کرده ام به جای اینکه بنویسم چه کاری بلد هستم و یا چه کاری دوست دارم انجام بدهم نوشته ام Nothings! آره هیچی یک هیچی بزرگ هیچ نمیخوام !!! فقط میخوام بگذره این روزها !!! بگذرد و این درد ها و این مشکلات بگذرد همین و بس این هم بگذرد تا تمام بشود زندگی همین ...
واتس آپ و تلگرام رو دانلود کرده ام ولی خوب هیچ چیزی نباید جلوی این چیزهارو بگیری ذهنمو از بین ببرده