تنهاترین پسر دنیا

تنهاترین پسر دنیا

دل نوشته های تنهاترین پسر دنیا
تنهاترین پسر دنیا

تنهاترین پسر دنیا

دل نوشته های تنهاترین پسر دنیا

کیمیای شفا بخش سگ سیاه افسردگی

کیمیای شفا بخش شب رو نخورده ام ممنون از خودم که این طوری از خودم مراقبت میکنم باید کیمیای شفا بخش رو دکتر روان پزشک داده باید سر وقت بخورم تا اوضاع بهتر بشه و سگ سیاه افسردگی م برند

رضا خودشو داره

قبلا هی به خودم میگه هیچ کس رو ندارم باهاش حرف بزنم یا دوست ش داشته باشم یا دوست م داشته باشم اما الان با اعتماد به نفس کامل میگم رضا خودشو داره که باهاش حرف بزنه باهاش درد و دل کنه و از هم مهمتر دوست ش داشته باشه 

پیاده روی

برم پیاده روی هر روز از در خونه تا میدان دروازه دولت و برگشت ه خونه پیاده روی عالی 

بازم برگشتم وبلاگ عزیزی دلم خوددم همین بلاگ اسکای

بازم برگشتم وبلاگ عزیزی دلم خوددم همین بلاگ اسکای عزیز دلم با یه عالمه غم و غصه و تجربه و انگیزه برای زندگی دوباره برای تغییر برای رضا . من هر بار زمین میخورم بلند میشم و این زندگی لعنتی دوباره میخواد منو زمین بزنه ولی من بازم بلند میشم و میدونم و ایماان دارم اخر سر شکست ش میدهم و پیروز میشم 

معلوم نیست دارم چی کار میکنم

معلوم نیست دارم چی کار میکنم فقط هی از این شاخه به اون شاخه توی همه ی قسمت های زندگی م میپرم و به نتیجه ای هم نمیرسم بی نتیجه و بی فایده میگذرونم شب و روزهامو همین و بس

چرا نمیتونم خودم رو بکشم

با این همه گندی که به زندگی م میزنم چرا نمیتونم خودم رو بکشم و خودم و دنیا و اطرافیان منو راحت نمیکنم اون از قضیه های مالی و پولی های که از دست داده ام اون از وضع رفتارهام و هزاران مورد دیگر 

باید ساخت یا پیدا کرد

مسئله مهم این هست که آدم باید دوست بسازه با دوست پیدا کنه؟  یا داستان این جوری ست که باید دوست رو ساخت و بعد اون رو پیدا کرد!!!! یا باید دوست رو پیدا کرد و بعد دوستی و دست رو ساخت؟  منظورم از ساخت دوست یعنی اینکه دوست رو باید درک منی بفهمی بلد ش باشی تا اونم تو رو‌درک‌کنم همه چیز نظیر به نظیر توی این دنیا 

قابل لمس بود و حقیقت داشت



کاش میشود توی این دنیا میمردم و توی دنیایی خیالیم زنده میشودم و زندگی میکردم ... کاش دنیایی که توی خیالات هم ساختم، دنیایی واقعی و قابل لمس بود و حقیقت داشت دنیایی بدون درد بدون ترس از اینکه برای پام چی میشه بهش فشار میاد یا دردش بیشتر میشه یا نه تصمیم میگیرفت و بیشتر میتونیستم بهفهمم زندگی چیه

رفتنی باید برود

 وقتش رسیده برم از این بلا تکلیفی که درش گیر افتاده ام و درد، مشکل چلاقی مو رو وسیله ای برای فرار از پذیرش مسئولیت و رفتن نکنم کسی که باید برود بهتر است هر چه زودتر برود و هی دست و پا نزد و اکسیژن حرام نکند بگذارد برای آدم های سالم و شادی که هدف ی جدید برای معنا بخشیدن به زندگی شان دارند و هر لحظه برای بهتر شدن زندگی و جهان میجنگند و نه منی که فقط سعی و تلاش میکنم که کمتر مجبور به تحمل درد پا م بشوم .

خودت هستی و خودت

با وردپرس درست اسلایدر درست نکرده بودم بخاطر همین زیاد بلد نبود به آبی سیف زنگ زدم و پیام داده ام کمک م کنه تلفن مو جواب داد توی واتس آپ هم فقط پرسید مشکل مو ولی بعدش بآنلاین ود ولی جواب نمی‌داد خودم مشکل مو حل کردم