ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
من اجتماعی نیستم.
اصلاً نمیتوانم اجتماعی باشم.
شاید هم با اجتماعی بودن دشمن هستم.
سینما، محل زندگی اجتماعی نیست. محل تنهایی است.
جایی که همه کنار هم در سکوت مینشینند و فیلم میمبینند.
مدرسه، جای زندگی اجتماعی نیست. جای تنهایی است.
جایی که همه ساکت هستند و معلم با همه حرف میزند.
جایی که تو فقط یک تیک در فهرست حضور و غیاب هستی،
یا عنوانی برای یک گزارش که در آخر فصل، به پدر و مادرت ارائه میشود.
خیابان جای اجتماعی بودن نیست.
جایی است که اگر به غریبهای لبخند بزنی، با تعجب نگاهت میکند.
رانندگی یک فعالیت اجتماعی نیست.
ماشین، زرهی فلزی است که بر تن میکنی تا به رقابت با دیگران بروی.
اگر تو هم مثل من اجتماعی نیستی،
بیا با هم بنشینیم. این کلوچه ها را بخوریم. بگوییم و بخندیم و لذت اجتماعی نبودن را تجربه کنیم!
وایز بلومن
پس نوشت: کلا اجتماعی بودن خوب نیست. تنها بودن بودن ِ خیلی بهتر ِمخصوصا برای یک آدم چلاق و زشت که هر کی اطراف ش باشه را افسرده و دیوانه میکنه ....
یعنی دل کسی هم برای من تنگ میشه؟ که سراغی از من بگیره؟ چرا باید دل کسی برای من تنگ بشه؟ مگه من کی ام؟ یک آدم چلاق زشت ِ که باعث افسردگی و دیوانگی آدم های سالم میشم...
امشب حالم خوب نیست هم جسمی و هم روحی... نمیدونم چمه؟ از درد از تنهایی از این زندگی مزخرف خسته شدم....
دراز کشیده ام تو تختم... لعنت به این درد مزخرف....
امشب هم مثل دیشب بیدارم از درد...