تنهاترین پسر دنیا

تنهاترین پسر دنیا

دل نوشته های تنهاترین پسر دنیا
تنهاترین پسر دنیا

تنهاترین پسر دنیا

دل نوشته های تنهاترین پسر دنیا

او می‌خندند

آقای دکتر ر میگه برو از خونه بیرون آدم ها رو ببین! درخت ها رو ببین! این ها رو در جواب اینکه هیچ اشتیاقی برای ادامه زندگی نیست گفت،  گفت قرار بود به همکار ها و دوستان سابق ت زندگی بزنی و باهاش ارتباط برقرار کنی چی شد؟  گفتم هیچ گفت یه دوست پیدا کن در مورد هر چیزی که میتونید حرف بزنید! آخه کو دوست! من در مواجهه با آدم ها کلمه کم میارم هم حرف! نمیدونم در ارتباط با آدم ها باید چه کنم و چی کار کنم؟  من بیشتر میل دارم با خودم حرف بزنم با رضا با رضا لذت می‌برد لذت میبرم باهاش حرف می زنم و هر می‌زند 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد