ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
درس م تموم شد باید برم دانشگاه کارهای فارغالتحصیل ی رو انجام بدم ولی انرژی و توان شو ندارم! مامان خانم ظهری میگفت نمیخوای ارشد شرکت کنید یه ده سال طول بکشه! این درسم که طول کشید بیشترش بخاطر کار کردن و نداشتن مرخصی و قسمتی ش هم اینها مدت هاست درگیر سگ سیاه افسردگی م که همراه با درد پای علیل م و تنهایی همراهم هستند در حال مبارزه باهاش هستم و اینکه جلوی میل به خودکشی رو در خودم سرکوب کنم مغزم میگه این همه درد بسه تمام ش کن برفرض هم که خوب بشوی و این درد ها تمام بشود ( معجزه ی رخ دهد) ولی مگر میشود ذره ذره تیکه های وجودم که نابود شدن رو دوباره بذارم سرجاشون لحظات ی مه بخاطر درد از بین رفتند بیایند یا تحقیرهای که شده ام فقط در حال جنگیدن
برو درمان رو شروع کن به خودت سخت نگیر ایمان بیار که جواب میده
سخت ترین مار ممکن ایمان آوردن به خود هست
اوهوم