ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
من نه خوشگلم، نه پولدارم، نه سالم م ، من فقط برای تماشای جهان آمادهام.
هر لذتی که میدوشم !
یا آستین ش دراز است یا کوتاه یا گُشاد
هر غمی که می پوشم!
دقیق، انگار برای من بافته شده
هر کجا که باشم !
شیرکو بیکس ( شاعر کرد )
لحظه لحظه زندگی رو با غمداده ام پایان گویا این زندگی یه غم ست مداوم و بی پایان
آخر شب دختر خالم زهرا اومد خونه مون با پسرش، پسرش تقریبا هم سن و سال منه... نمیدونم چرا این قدر از زهرا خوشم میآد از زهرا از لحاظ ظاهری نه ولی از لحاظ رفتاری و زندگی ش بسیار شخصیت خاصی داره از اونی که آدم میخواد یکی مثل شونون توی زندگی ش داشته باشه سواد آنچنانی نداره شاید تا ابتدای و خیلی زود ازدواج کرده اما خب سخت های روزگار برای خوب بوده... بهرحال شخصیت خوبی داره... به قول معروف یه میلف به تمامم معناست هم از لحاظ شخصیتی و هم ظاهری...
گمون بودن یه زهرا توی زندگیم میتونه امید بخش باشه برام... شاید هم یه هوس و یا یه دروغ باشه برای اینکه بتونم خودم رو فرار بدهم در مورد این که زیرکی دید زدن هام نسبت به زهرا رو لاپوشونی کنم!؟ احساس می کنم خیلی تابلو و ضایع بهش نگاه میکردم!؟ لعنت به من
من شب سر لج مامان که گفت دختر درس حوزوی خونده و مومن بودن و تیپ براش مهمه رفتن حموم و به تیغ درست و حسابی کشیدم آخیش حال داد از حموم اومدم بیرون یکراست اومدم توی اتاق من از اتاقمم نرفتم بیرون همین و بس خیلی خب کمون همین قیافه شیش تیغ ببین اعلام حرام بودن کنه... بهرحال من بیشتر مواقع صورتمو تیغ میزنم قرار نیست برای این خواستگاری و اینکه تخار خانم مذهبی هستند من تیغ نزنم من همین گوه که هستم هستم....