تنهاترین پسر دنیا

تنهاترین پسر دنیا

دل نوشته های تنهاترین پسر دنیا
تنهاترین پسر دنیا

تنهاترین پسر دنیا

دل نوشته های تنهاترین پسر دنیا

جلسه اول روان شناسی

امروز بعدازظهر دکتر بعد مدت کلنجار رفتن با خودم بالاخره راضی شدم و رفتم پیش خانم دکتر.

از سرکار نیم ساعت زودتر اومدم بیرون اسنپ گرفتم و رفتم کلی گشتم تا مطب دکتر رو پیدا کنم، وقتی پیدا کردم متوجه شدم مرکز درمانی.رفتم داخل مطب نوبت گرفتم و نشستم تا نوبت من بشه یه چند دقیقه که نشسته ام یه خانمی اومد و صدا می زد اول فکر کردم منشی یا مسئول پذیرش بشه وقتی رفتم توی اتاق متوجه شدم که این خانم که صدام زد خود ِ خانم دکتر بوده! تعارف کرد رفتم داخل اتاق، اتاق کوچکی بود شاید میشه گفت یه اتاق ۴*۳ که وسایلی کمی توش بود  و میز خانم دکتر چسبیده بود به سه کنج اتاق و صندلی خانم دکتر سمت چپ میز بود و یک ردیف صندلی سه تایی بود و یک صندلی تکی روبروی درب ورودی اتاق.

وقتی رفتم توی اتاق تمام بدنم خیس عرق شد گلوم خشک و اصلا نتونستم حرف بزنم چند دقیقه سکوت مطلق بعد خانم دکتر گفتم سر حرف زدن را باز کنم با چند تا سوال مثل اینکه چند ساله ام، درس میخونم و یا نه؟ 

 بعد خب در مورد خودم حرف زدم از عمل جراحی های که کردم و مشکلات م گفتم، خانم دکتر موقع حرف زدن بعضی چیزها رو مینوشت و  سوال میپرسید.

آخر سر بهم گفت که برام یه قرص مینویسم به اسم " سیتالوپرام ۲۰" گفت چهار شب اول را نصف بخورم از بقیه شب ها کامل!

در مورد خودارضایی بهم گفت یک چیز عادی و طبیعی اما نباید به صورت افراطی و وسواس فکری گونه نشه. از دنیایی خیالی م براش گفتم! 

بعد گفت باید جلسه بعد بری پیش آقای " ن" برای آموزش و کار درمانی!گفت بعد یک ماه بیا تا دوباره ببینمیت.

حالا مانده ام که من رفتم پیش خانم دکتر چرا منو باید بفرست پیش کسی دیگر!

خانم دکتر ازم پرسید احساس بعض و گریه ام می کنی بعضی مواقع گفتم آره، همون موقع هم بغض گلومو گرفت.

هنوز حس بدی دارم از اینکه رفتم دکتر.