نه

رفتم خونه ی خاله جان تازه برگشتیم ( دیوار به دیوار خونه هامون ) منو کشیده کنار میگه با یارو چی کار میخوایی کنی؟  گفتم هیچ! میترسم برم جلو میگه برو بابات حمایت تا میکنه وخدا هم پشتبان ت برو با توکل به خدا بهش میگم شرایط جور نیست نه کاری نه پس اندازی هیچ بعدشم اوضاع بر وفق مراد نیست همیشه درد کشیدم و روحیه مو خراب کرده حالا برم توی زندگی یه نفر دیگه با این روحیه اون دختری که من دیدیم با اون روحیه شاد ولی در کنار من نابود می‌شه