ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
آدم باید پول توی جیب خودش باشد که هروقت لازم داشته باشه بخره بدون منت و حرف این و اون
از صبح ساعت ۷:۳۰ بچهها اومدن جا گرفتند یکی از بچهها اومده برای ۱۵ نفر جا گرفته دستکش گذاشته بود کتاب خودکار که جابگیره که تقلب کنند بعدشم یه گروه ساختن توی تلگرام که عکس بگیرند بفرستند.این همه ابتکار از بچه های ما
اگه خلاصهی احوال من ، «ترس از آینده» و «حسرت گذشته» ست، بگم خیلی باختم. به خودم به زندگی، به این که هیچ لذتی نبردم ازش
صبح بیدار نشم، خسته شدم از این همه رنج، غم و غصه و درد... غمخواری هم نیست فقط درد زیاد کن هست
رفتم خونه ی خاله جان تازه برگشتیم ( دیوار به دیوار خونه هامون ) منو کشیده کنار میگه با یارو چی کار میخوایی کنی؟ گفتم هیچ! میترسم برم جلو میگه برو بابات حمایت تا میکنه وخدا هم پشتبان ت برو با توکل به خدا بهش میگم شرایط جور نیست نه کاری نه پس اندازی هیچ بعدشم اوضاع بر وفق مراد نیست همیشه درد کشیدم و روحیه مو خراب کرده حالا برم توی زندگی یه نفر دیگه با این روحیه اون دختری که من دیدیم با اون روحیه شاد ولی در کنار من نابود میشه