تنهاترین پسر دنیا

تنهاترین پسر دنیا

دل نوشته های تنهاترین پسر دنیا
تنهاترین پسر دنیا

تنهاترین پسر دنیا

دل نوشته های تنهاترین پسر دنیا

کجای؟ دقیقا کجایی؟

خدا؟ خدا کجایی؟ نیستی ؟ اینکه میگه همه جا همیشه هستی ؟ از رگ گردن نزدیکتری ؟ کو پس؟ این همه گوه ی که به خودمون میزنیم کو؟ اون فرشته های نگهبان ت کو؟ هان؟ همه ش قصه و افسانه اند؟  کجای؟ دقیقا کجایی؟

بی حالی سرکار

امروز روز داغونی ناهار ندارم پولی هم نمونده برای ناهار ! حالا خوبه صبحونه خورده ام و اومدم سرکار ! صبح ساعت 8 کلاس داشتم نرفتم خوابیده ام سرکار هم نیموده ساعت 10:30 اومدم سرکار ! آخه کاری که حقوق نیست و خبری از حقوق نیست انگیزه ای نیست برای اومدن بهرحال داغون و خسته اومدم ! اومدم برم خونه اروم میشم و خسته کم و بیش تموم میشه با یه لیوان چای !