ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
دیشب بعد از کلی جروبحث رفتیم سپاهان شهر بابای خادم مسجد بود دختر لیسانس علوم حدیث میخونه الان اینگار رفته بود تهران برای کار تحقیقاتی ! ۳۱ ساله من کلا از هر چی اخوند بدم میاد حالا یه اخوند ! میخواستم تیغ بزنم ریش و سیبلامو بابانگذاشت ! بابا کلی حرف زدم گفت از طایفه ای بختیاری ۳ دختر داره و یه پسر، پسر رو زن داده دخترها همگی سن شون بالا اند و ازدواج نکردن بخاطر مشکل خُلقی که مادر داره ازدواج نکردن! گفت همه چیز رو بگم بعداً نگید چیزی نگفتید! بهرحال این مورد هرجوری که هست نباید بشه لا این شرایط مزخرف جسمی من.