تنهاترین پسر دنیا

تنهاترین پسر دنیا

دل نوشته های تنهاترین پسر دنیا
تنهاترین پسر دنیا

تنهاترین پسر دنیا

دل نوشته های تنهاترین پسر دنیا

مزخرف

عضو این کانال ها مزخف و تخم.ی استاد انقلاب اسلامی شده ام یک مشت جوک پاستوریژه و هموینیژه میذاره حال بهم زن میترسم لفت بدهم یه مطلب یا یه سری سوال که قراره بذاره توی کلاس هم کسی از بچه هارو نمیشناسم بچه ها این درس رو ترم قبل گرفتند من نگرفتم چون اذیت میشود زمانش برام بد بود ! توی توی اون یکی کانال هم هم همه ش تحلیل های انقلاب در مورد وقایع روز ! توی گروه ش هم سکوت محض هیچ کس ، هیچ پیامی نمیده انگا رهمه متنظر یکی پیش قدک بشه البته خود استاد پیام میده ولی بچه های همکلاسی سکوت اختیار پیشه کردن ! تا حالا فقط هعی اضافه میشوند به گروه ! 

مشکل جدید نمیخام

چه روز خسته کننده ای ؟ تمام هم نمیشه خسته نه از لحاظر کاری نه از بس که فکر و خیال های مزخرف در مورد همین مورد دیشب فقط میخام نشه چون دردسر عظیمی میندازم خودممو اگه بشع .. من به قدره کافی دردسر و مشکلات دارم برای خودم دیگه مشکل دیگری نمیخام 

اینم کار ما

اومدم یعنی سرکار دو تا ازبچه های اصلی تیم برنامه نویسی نیمودن ! یکی شون دانشگاه کلاس داره و اونیکی ( برنامه نویس اصلی )  هم معلوم نیست کی بیاد ! قسمت ادمین سایت بالا نمیاد ! خیلی جالب انگیز ناک ! کاشکی مونده بودم سرکلاس م حداقل میخوابیدم سرکلاس یا میرفتم توی سایت ی قسمت از این ویدئوهای آموزشی رو میدیم 

پیچوندم

اینم پیچوندم تا ساعت ۹:۳۰ سرکلاس باشم و برم سرکار گفت کپی جزوه امتحان میگیره چقدر من اینجور استاد رو دوست دارم 

هدف چیست؟


۲۸ سالمه هنوز دغدغه های اول زندگی م درد نکشیدن و سکس! بی ادب نیستم همه‌ی کسایی که توی این سال ها وبلاگ مو میخونند می‌دونند اما چرا باید توی این سن و سال تنها دغدغه های زندگی من اینها باشد؟  یعنی هدف غایی زندگی اینه؟  یا من راه رو اشتباه رفتم!

اوهوم

اومدم سر کلاس استاد عوض شده! چقدر این استاد خوبه از روی یه جزوه درس میده خیلی خوبه مثل قبلی نیست که از رو بخونه آخ جون!ولی یعنی می‌تونم با این هم حرف بزنم کلاس هاشو بپیچونم! چه دانشجوی با حالی هستم که اصلا نفهمیدم که استاد عوض شده 

مگه نبود

یه چیز جالب در مورد دیشب این مسجدی که رفتیم مرکز " کانون پیوند مهر" برای مشاوره و معرفی دختر و پسر بهم برای ازدواج خیلی جالب بود و مزخرف بود مسجد مگه برای اراجیف و حمایت از دزدهای حکومتی نبود و نیست!

مورد عجیب

دیشب بعد از کلی جروبحث رفتیم سپاهان شهر بابای خادم مسجد بود دختر لیسانس علوم حدیث می‌خونه الان اینگار رفته بود تهران برای کار تحقیقاتی ! ۳۱ ساله من کلا از هر چی اخوند بدم میاد حالا یه اخوند ! میخواستم تیغ بزنم ریش و سیبلامو بابانگذاشت ! بابا کلی حرف زدم گفت از طایفه ای بختیاری ۳ دختر داره و یه پسر، پسر رو زن داده دخترها همگی سن شون بالا اند و ازدواج نکردن بخاطر مشکل خُلقی که مادر داره ازدواج نکردن! گفت همه چیز رو بگم بعداً نگید چیزی نگفتید! بهرحال این مورد هرجوری که هست نباید بشه  لا این شرایط مزخرف جسمی من.