تنهاترین پسر دنیا

تنهاترین پسر دنیا

دل نوشته های تنهاترین پسر دنیا
تنهاترین پسر دنیا

تنهاترین پسر دنیا

دل نوشته های تنهاترین پسر دنیا

معاملعه کالا با کالا

قراره ما بریم اونجا پدر دختر منو ببینه اگر پسندید من با دخترش حرف بزنم.

قشنگ انگار خرید و فروش کالا فروشنده ببینه خریدار رو ببینه اگر خوش ش اومد از خرید کالاها همو ببینند.

گوه

مامان زنگ زده میگه زودتر بیا برو آرایشگاه موها و یش و سیبل هاتو کوتاه کن تا بریم سپاهان شهر با دختر مورد نظر حرف بزنیم ! 

اصلا شرایط جسمی و کاری منو رو درک نمیکنند چرا میخانند از این وضعیت گوه تری که توش گیر افتاده ام وضع امو رو گوه تر تر کنند 

بدتر

سر کلاس نشستم حبیب زنگ زده میگه دفتر هستی؟  یعنی بهم گفت که برنامه ای کلاس هاتو بده براش فرستادم الان میگه دفتری؟  خب دیگه این وضعیت من البته الان کلاس می تموم شده و دارم میرم دفتر