ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
نشستم توی اتاقم روی صندلی جلوی لب تاپ کدنویسی کنم اما نتیجه اش میشه خطا کردن... خودم جسمان دارم یک کار میکنم اما روح و فکر و روان توی سرزمین رویاها و خیال هاست... توی این سال ها میشه بهمین صورت بوده نمیدونم برای توقف خیالی پردازی چه باید بکنم
امروز بعدازظهر رفتم بیرون پیادهروی کردم به ساعت گوشیم یک ساعت و چهل و هشت دقیقه یعنی سه کیلومتر اعصابم بهم ریخته وقتی عصبیم یا پیادهروی یا خرید درمانی و کتاب... از دم در استخر رَدِ شدم ولی نرفتم بپرسم که کی سانس استخر دارند پیش خودم گفتم آخه چُلاق ِِ و تنها رو چیو به استخر رفتن از دم در استخر برگشتم.. الان هم دراز کشیدم روی مبل و شدیدا پام درد میکند اما از لحاظ روحی داغون ترم
وقتی ادم تنها باشه و کسی رو نداشته باشه برای اینکه باهاش حرف بزنه شروع میکنه برای خودش دنیایی خیالی ساخت و با خودش حرف زدن دیشب که از تهران برگشتیم اصلا حالم خوب نبود ... با خودم حرف میزدم و گریه میکردم و خودمو دلداری میدادم ...
+ همه چیز درست میشه گران نباش !
- درد همه تمام میشه فقط باید بخواهی !
+ یعنی اینکه خودم رو خلاص کنم ؟
- اوهوم
+ بهترین راه برات
- اما بدونن که من همیشه در کنارت م و دوستت دارم
+ منم دوستت دارم ، دوست خیالی گلم که همیشه در کنار من هستی
من مُرده ام زمانی که به دنیا آمده ام یک مُرده بود اما این جسم قبول نکرده که یک مُرده را دنبال خودش می کشد فقط منتظر اینم که جایی بشود که جسمم هم باور کند و به قبر بسپاردم
تازه رسیدیم خونه اومدم روی تختخوابم دراز کشیدم و دارم فکرمیکنم تمام اتفاقات اخیر این چند سال و بالاخص حرف های آقای دکتر ( لینک) خسته ام اما درد لعنتی نمیذاره بخوابم و همینطور فکر و خیال... راستی از امشب بازم تایمر پاکی را راه انداختم امیدوارم این مرتبه آخر باشه که صفرش میکنم...
بعدشم از دیروز با خودم قول و قرار گذاشتم هر چی خرج می کنم تویی گوشی یادداشت کنم فعلاً یک تهران برای یک دختر سیصد و خورده ای خرج برداشت... خب معلوم طبق قانون همیشگی بابا حساب کرد اونوقت چطور من میتونم خرج زندگیم رو به این وضعیت جسمانی بدم.