تنهاترین پسر دنیا

تنهاترین پسر دنیا

دل نوشته های تنهاترین پسر دنیا
تنهاترین پسر دنیا

تنهاترین پسر دنیا

دل نوشته های تنهاترین پسر دنیا

..........

سر شبی مامان بابا و دایی و خاله باهم رفتند خونه عمه خانم من ( عمه دومی)  منم تنهائی سه نخ سیگار کشیدم و کلی گریه کردم برای خودم برای درد هام برای بی کس هام چرا اینجوری شد 


+ بعد از ظهر منشی دکتر م زنگ زد و وقت دکتر رو مامان انداخت چهارشنبه هفته آینده من توی اتاق خودم بودم و صدای حرف زدن مامان رو میشنیدم بعد که قطع کرد برای بابا توضیح داد که کی بود، بابا هم گفت چه فایده اینم فقط پولو میشناسه  رضا که همه ش درد داره .... 



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد